حضرت مهدی عج در کتب اهل سنت | ||
1 - حضرت مهدی در صحاح سته
2 -حضرت مهدی در بعض کتب اهل سنت بسم اللّه الرحمن الرحیم
1 - حضرت مهدی (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالی فرجه) در صحاح سته حتمی بودن خروج مهدی ( ع ) اینکه مهدی ( ع ) خواهد آمد امری است که شیعه و سنّی بر آن اتّفاق دارند و حتّی غیر مسلمانان نیز در کتابهایشان مژده یک نجات دهنده را در آخرالزّمان به پیروانشان داده اند . به عنوان نمونه: در تورات ، اشعیای نبی ، فصل 11 آمده است: « . . . مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد . . . گرگ با برّه سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری با هم ، و طفل کوچک آنها را خواهد راند . . . در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد . زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . » در عهد عتیق ، کتاب مزامیر ، مزمور37 ، چنین آمده است: « . . . زیرا که شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد . هان! بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود . در مکانش تأمّل خواهی کرد و نخواهد بود ، و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد . . . و میراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . » درسوره انبیاء آیه 105 می خوانیم: « وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الارضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ . یعنی: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتیم که سرانجام ، وارث زمین بندگان شایسته من خواهند شد . حال یکبار دیگر متن زبور را که در این نوشتار آوردیم بخوانید و با این آیه مقایسه کنید و ببینید که چگونه خداوند این قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آیندگان بدانند که حکومت زمین سرانجام به دست انسانهای شایسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودی نیست . در انجیل لوقا ، فصل12 آمده است: «کمرهای خود را بسته ، چراغهای خود را افروخته بدارید ، و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند ، تا هر وقت آید و در را بکوبد بی درنگ برای او باز کنند . خوشابه حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد . پس شما نیز مستعدّ باشید ، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید» . بر خوانندگان محترم مخفی نیست که معنای عبارت انجیل لوقا همان انتظار فرج است که از نظر شیعه منتظر واقعی ظهور امام زمان ( ع ) مانند کسی است که منتظر آمدن مهمان عزیزی است که قبلاً خانه راتمیز کرده و غذا را آماده می کند . او نیز خانه دل را از آلایشهای مادّی تمیز کرده و از گناهان می پرهیزد . معروف را دوست دارد و بدان امر می کند و از منکر بیزار است (نه بی تفاوت) و از آن نهی می نماید و چون منتظر نابودی ظلم است به اندازه توانش با آن می ستیزد . یاور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . این است معنای انتظار فرج که در روایات اهل بیت ( ع ) آن را افضل عبادات شمرده اند . ترمذی اصل روایت را از رسول گرامی اسلام ( ص ) نقل کرده است که: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - کتاب الدعوات ، باب 116 - فی انتظار الفرج و غیر ذلک ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از این روایت آنطور که شیعه معنی می کند برداشت نمی کنند . صاحبان صحاح نیز در مورد حتمی بودن خروج مهدی ( ع ) روایاتی نقل کرده اند که ذیلاً می آید: 1 - اگر از عمر دنیا بیش از یک روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی می کند تا آنکه مردی از اهل بیتم مبعوث شود که اسم او اسم من است . او زمین را از قسط و عدل پر می کند همانگونه که از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذی ، ج4 ص 438 - کتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فی المهدی ، ح 2231 . ب - سنن ابی داود ، ج4 ص106 - کتاب المهدی ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 . 2 - دنیا به پایان نمی رسد تا آنکه مردی از اهل بیتم بر عرب حکومت کند که اسم او اسم من است . سنن ترمذی ، همان ، ح 2230 . 3 - اگر از عمر روزگار فقط یک روز مانده باشد خداوند مردی از اهل بیتم را مبعوث می کند که زمین را پر از عدل کند همانگونه که پر از ستم شد . سنن ابی داود ، کتاب المهدی ، همان . روایتهای مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معنای آنها - چنانچه خوانندگان محترم نیز متوجّهند - این است که خروج مردی از اهل بیت پیامبر ( ع ) حتمی است نه آنکه یک روز از عمر دنیا مانده و او یکروزه دنیا را پر از عدل و داد می کند . 2 - مهدی ( ع ) از اهل بیت است روایات قسمت اوّل این فصل با صراحت می گوید که مهدی ( ع ) از اهل بیت رسول خدا ( ص ) می باشد . حال به روایات دیگری که آن حضرت را از اهل بیت می داند نگاهی می افکنیم: 1 - «المهدیّ منّا أهل البیت» . سنن ابن ماجه ، ج2 ص1367 - کتاب الفتن ، باب خروج المهدی (34) ح 4085 . رسول گرامی اسلام ( ص ) فرموده است: مهدی از ما اهل بیت است . 2 - پیامبر اکرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا برگزیده است و همانا اهل بیت من بعد از من سختیها دیده و از وطن رانده می شوند . تا آنکه قومی از ناحیه مشرق پیدا می شوند که با آنها پرچمهای سیاه است و طلب خیر (و حقّ) می کنند و به آنها داده نمی شود . آنان می جنگند و آنچه را که خواستند به آنها می دهند و نمی پذیرند تا آنکه آن (حکومت) را به مردی از اهل بیتم (یعنی حضرت مهدی ( ع ) ) می دهند و او آن (یعنی زمین) را پر از قسط و عدل می کند همانگونه که دیگران آن را پر از ظلم و جور کردند . پس هر که آن زمان را درک کرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روی برف و یخ» . همان ، ص 1366 ، ح 4082 توضیح آنکه روایت فوق به همین مضمون و یا مشابه آن در مصادر شیعه نیز نقل شده است و با توجّه به روایاتی که درباره قیام مردی از قم در روایات ما آمده ، انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت آیةالله خامنه ای حفظه اللَّه به زودی به دست مبارک امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه . توجّه به این نکته لازم است که زمان ظهور را کسی نمی داند و آنچه که گفتیم و نقل شده برداشتهائی از روایات اهل بیت ( ع ) است . امید است که هرچه زودتر این امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمینهای اسلامی یکپارچه و مقتدر گشته و قدرتهای پوشالی ذلیل و نابود شوند . 3 - مهدی ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) است (المهدی من ولد فاطمه) . همان ، ص1368 ، ح 4086 . روایت فوق را که می فرماید: «مهدی از فرزندان فاطمه است» امّ سلمه از رسول خدا ( ص ) نقل کرده است . همین روایت با همین سند به این عبارت نیز آمده است: (المهدیّ من عترتی من ولد فاطمه) . سنن ابی داود ، کتاب المهدی ، ح 4284 . یعنی مهدی از عترتم و از فرزندان فاطمه است . حال با توجّه به آنچه که گذشت و فهمیدیم که صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذیرفتند که اوّلاً مهدی از اهل بیت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانیاً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) می باشد ، به یک روایت از سنن ابن ماجه نظری می افکنیم . او از انس بن مالک و انس از رسول خدا ( ص ) چنین روایت می کند: (هر چه می گذرد امور مردم سخت تر شده و دنیا به آنان پشت کرده و مردم بخیل تر می شوند و ساعت (شاید مراد ساعت قیامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان ( ع ) چه آنکه برای هر دو زمان ، کلمه ساعت استعمال شده است . ) بر پا نمی شود مگر بر بدترین مردم و مهدی نیست مگر عیسی بن مریم) . ج2 سنن ، ص1340 - کتاب الفتن ، باب شدّة الزّمان ، ح 4039 . تعجّب است از محدّثی مانند ابن ماجه که چشم خود را به روی آنچه که خود نقل کرده ببندد و با نقل این روایت ، عیسی بن مریم ( ع ) را از اهل بیت و از فرزندان فاطمه ( س ) بداند! بهترین توجیه این است که بگوئیم دیگران این حدیث را به کتاب او افزودند! در این صورت چه اعتمادی به روایات اهل سنّت! وقتی بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حدیثی به آن افزود با بقیّه کتابها بهتر می توان چنین کرد. 4 - زمینه سازان حکومت حضرت مهدی ( ع ) (یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدی یعنی سلطانه) . همان ص1368 - باب خروج المهدی ، ح 4088 . رسول گرامی اسلام ( ص ) فرموده است: مردمی از مشرق خروج می کنند و زمینه را برای مهدی ( ع ) (یعنی حکومت او) فراهم می کنند . (یخرج رجل من وراء النّهر یقال له الحارث بن حرّاث ، علی مقدّمته رجل یقال له منصور ، یوطّی ء او یمکّن لآل محمّد ( ( ع ) ) کما مکّنت قریش لرسول اللَّه r وجب علی کل مؤمن نصره او قال «اجابته» سنن ابی داود ، کتاب المهدی ، ح 4290 . علی ( ع ) از رسول گرامی اسلام ( ص ) روایت می کند که فرمود: مردی از آنطرف رود (شاید مراد ، دجله یا فرات باشد) خروج می کند که به او «حارث بن حرّاث» گویند . پیشرو لشگرش مردی است به نام «منصور» که زمینه را برای حکومت آل محمّد ( ع ) فراهم می کند همانگونه که قریش برای رسول خدا ( ص ) کردند . بر هر مؤمنی واجب است او را یاری کند (یا آنکه گفته:) «دعوتش را اجابت کند» . ظاهراً آنچه که در قسمت دوم این فصل گذشت همان است که در این قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه که از ناحیه مشرق و یا از آنطرف رود خروج می کنند به احتمال قریب به یقین اشاره به انقلاب اسلامی ایران دارد و امّا کلمه «حارث» یا «منصور» قطعاً اسم واقعی نیست بلکه «حارث» کسی است که بذر انقلاب عظیمی را کاشت و پیشرو لشگر هم از جانب خدا یاری می شود . 5 - نزول حضرت عیسی ( ع ) و امامت حضرت مهدی ( ع ) (کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم) . الف - صحیح بخاری ، ج4 ص205 - کتاب بدء الخلق ، باب نزول عیسی بن مریم ( ع ) . ب - صحیح مسلم ، ج1 ص 136 - کتاب الایمان ، باب 71 ، ح 244 . رسول گرامی اسلام ( ص ) می فرماید: چگونه خواهید بود آنگاه که پسر مریم در میان شما بیاید و امام شما از شما باشد! ( . . . فینزل عیسی بن مریم r فیقول امیرهم: تعال صلّ لنا . فیقول: لا . انّ بعضکم علی بعض امراء تکرمة اللَّه هذه الامّة) . صحیح مسلم ، همان ص137 ، ح 247 . این روایت را ابن ماجه نیز اندکی مفصّل تر در ضمن حدیثی طولانی که تقریباً 4 صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده نقل کرده است . (ج2 سنن ، ص1361 - کتاب الفتن باب 33 ، ح 4077) . یعنی: . . . سپس عیسی بن مریم ( ع ) نازل می شود . امیر آنها به او می گوید: بیا و برای ما نماز بخوان (یعنی بعنوان امام جماعت) او می گوید: خیر ، همانا بعض از شما بر بعض دیگر امیر می باشید به خاطر این که خداوند این امّت را گرامی داشته است . این دو حدیث به خوبی نشان می دهد که هنگام نزول عیسی بن مریم ( ع ) امام او کسی دیگر است که با توجّه به روایات گذشته او جز حضرت مهدی ، صاحب الزّمان صلوات اللَّه علیه وعجّل اللَّه فرجه نیست . از آنجا که از روایات گذشته فهمیدیم که برنامه اصلی حضرت مهدی ( ع ) پرکردن زمین از عدل و داد است ، لذا لازم است آن حضرت دارای حکومتی مقتدر و کارگزارانی صالح باشد و این امری است که تقریباً همه فرق مسلمین بدان اعتقاد دارند و نیز از روایات این قسمت روشن شد که عیسی بن مریم ( ع ) نیز نازل می شود و چون امامت و قدرت حکومت به دست حضرت مهدی ( ع ) می باشد به ناچار باید گفت که حضرت عیسی ( ع ) جهت کمک آن حضرت می آید . شاید علّت آن کثرت پیروان مسیحیّت در آن زمان می باشد که وقتی حضرت عیسی ( ع ) پشت سر امام زمان ( ع ) به نماز بایستد آنان که از پیروانش طالب حقّند اسلام را زود می پذیرند . با اینحال می بینیم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخاری و مسلم - کوشیده اند که قدرت حکومت را در آن زمان در اختیار حضرت مسیح ( ع ) قرار دهند و در تمامی این دو کتاب اسمی از حضرت مهدی ( ع ) نمی بینیم . شاید تصوّر کردند که اگر چشم خود را ببندند دیگران هم نابینا خواهند ماند ، غافل از آنکه: «شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد» 6 - خسف بیداء از روایات اهل بیت ( ع ) چنین می فهمیم که دو دسته نشانه برای ظهور امام زمان ( ع ) به وقوع خواهد پیوست . دسته اوّل نشانه های عامّی که تا این زمان می توان ادّعا کرد همه آنها به وقوع پیوسته است . دسته دوم معروف است به علائم حتمیّه ظهور و آن پنج علامت است: 1 - خروج سفیانی 2 - صیحه آسمانی 3 - کشته شدن نفس زکیّه 4 - خسف بیداء 5 - خروج یمانی تعبیر پنج نشانه فوق به علائم حتمیّه ، از خود روایات اتّخاذ شده است . اهل سنّت مسأله خروج سفیانی و خسف بیداء را در روایات خویش نقل کرده اند . در فصل بعد که گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را می خوانیم از خروج سفیانی نیز سخن خواهیم گفت . در صحاح ستّه آمدن لشگری از شام (لشگر سفیانی) و فرو رفتن آنها بین مکّه و مدینه (خسف بیداء) نقل شده است که ذیلاً اقوال آنها می آید . همه این روایتها از پیامبر اکرم ( ص ) می باشد: بخاری می نویسد: لشگری به جنگ کعبه می آید (قصد کعبه می کنند) و چون به زمین بی آب و علفی (بیابان یا بیداء) رسیدند در زمین فرو می روند . . . مسلم می نویسد: یک نفر به خانه خدا پناه می برد و لشگری به طرف او می رود که در بیابانی فرو می روند . او در حدیث بعد ، از قول ابوجعفر می نویسد که قسم خورد آن بیابان در اطراف مدینه است . (انّها لبیداء المدینه) . ترمذی می نویسد: مردم از نبرد با این بیت دست بر نمی دارند تا آنکه گروهی به نبرد می آیند و چون به بیابانی رسیدند همه آنها در زمین فرو می روند . ابن ماجه نیز شبیه آنچه که ترمذی گفته ، نقل نموده است . ابوداود اندکی آن را شکافته و چنین روایت می کند: هنگامی که خلیفه ای مرد ، اختلافی پدید می آید . مردی از اهل مدینه به مکّه می گریزد . مردمی از اهل مکّه نزد او رفته و با او بین رکن و مقام بیعت می کنند (در اینجا ابوداود می نویسد که آن مرد با اکراه قبول می کند و این مطلب نمی تواند صحیح باشد) . لشگری از شام به سوی او می رود که در بیابان بین مکّه و مدینه در زمین فرو می روند . چون مردم چنین دیدند برگزیدگانی از شام و گروهی از عراق می آیند و با او بین رکن و مقام بیعت می کنند . . . او اموال را (عادلانه) تقسیم می کند و به سنّت پیامبر رفتار می کند . . . حاکم در مستدرک روایت ابوداود را اینگونه نقل می کند: با مردی از امّتم بین رکن و مقام به عدد اهل بدر (یعنی 313 نفر) بیعت می شود و از عراق و شام نیز گروهی به کمک می آیند . پس از آن لشگری از شام (به جنگ با او) می روند و چون به بیداء رسیدند در زمین فرو می روند چنانچه ملاحظه می فرمایید در هیچکدام از روایات فوق اسمی از سفیانی نیست و نیز ننوشته اند که آنکس که با او بین رکن و مقام بیعت می شود کیست . امّا از اینکه ابوداود آن را در کتاب المهدی آورده معلوم می شود آن مرد حضرت مهدی ( ع ) است . حاکم در مستدرک روایت دیگری دارد که نام سفیانی و فرو رفتن او و لشگرش را در بیابان ذکر می کند . روایت چنین است: مردی (به نام سفیانی) از دمشق خروج می کند و . . . مردی از اهل بیتم (نیز) خروج می کند . خبر به سفیانی می رسد . او با لشگری به سوی او می رود . . . تا به بیابانی می رسند و در آنجا فرو می روند و جز یک نفر که خبر آن را می آورد کسی نجات نمی یابد . الف - صحیح بخاری ، ج&3 ص&86 - کتاب البیوع ، باب ما ذکر فی الاسواق . ب - صحیح مسلم ، ج&4 ص&10 - 2208 ، کتاب الفتن و اشراط السّاعة ، باب الخسف بالجیش الذی یؤمّ البیت ، ح&8 - 4 . ج - سنن ترمذی ، ج&4 ص&415 - کتاب الفتن ، باب&21 ما جاء فی الخسف ح 2184 . د - سنن ابن ماجه ، ج&2 ص&51 - 1350 ، کتاب الفتن ، باب 30 جیش البیداء ، ح 5 - 4063 . ه - سنن ابی داود ، کتاب المهدی ، ح&4286 . و - مستدرک حاکم ، ج&4 ص&478 ح 8328 و ص&565 ح&8586 . تذکر این نکته لازم است که حدیث دوم حاکم به عنوان حدیثی صحیح به همان شرطی که بخاری و مسلم گفته اند روایت شده است که این دو آن را نقل ننمودند . از بسیاری از روایات فریقین (شیعه و سنّی) چنین بر می آید که سفیانی در لشگری که به سوی «مردی از اهل بیت» - که همان مهدی موعود(عج) می باشد - می فرستد ، خود در آن لشگر نیست و لذا روایت اخیر مستدرک ، که سفیانی را هم جزء کسانی می داند که در لشگر مزبور بوده و به زمین فرو می روند ، نمی تواند صحیح باشد . |
شرف شمس علوم غریبه انجمن لاهوتیان مستحصله طلسم جن دعای مح
ازدواج امام زمان (عج) و افسانه جزیره خضراء
افسانه جزیره خضراء در ترازوی نقد :
در مقاله قبل به بررسی یرخی از دلایل کسانی که معتقد بودند امام زمان (عج) ازدواج کرده اند پرداختیم وهم اکنون دلیل دوم آنها یعنی شهادت افرادی مبنی بر اینکه خانواده و محل سکونت آن حضرت را دیده اند را بررسی میکنیم که مهمترین آنها داستانهای جزیره خضرا است .
در داستان جزیره خضراء ناقل داستان ادعا میکند به اقیانوس اطلس شمالی رفته و در وسط دریا، به جزایر بسیار سرسبز و زیبایی که فرزندان حضرت مهدی(عج) در آنجا زندگی میکنند، برخورد کرده است. وی مشاهدات بسیاری از نحوه حکومت زندگی و مردم و فرزندان آن حضرت در حکایت خود آورده است. این مکان نامعلوم است، و هر کس نمیتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممکن نیست. ونام آن جزیره خضراء است . براساس حکایت ،امام وفرزندانش همه ساله، در موسم حج، حج میگزارند و پس از زیارت پدران و اجداد طاهرینشان(ع) در حجاز، عراق و طوس، مجدداً به این جزیره باز میگردند. آن حضرت(ع) غالباً در این جزیره اقامت دارند.( 1) متاسفانه این داستان ها دست آویز مهمی برای منکران وجود امام زمان (عج) گشته زیرا با بررسی ابعاد این داستانها وکذب شمردن آنها به این نتیجه دلخواه خود پافشاری میکنند که سرتاسر افکار شیعیان را داستانهایی پوچ و تخیلی و دروغ فراگرفته و وجود آن حضرت از تراوشات همین داستانهاست که روحانیون در مغز شیعیان ومسلمانان وارد کرده اند تا به اهداف خود برسند !!!!
پس بهتر دیدم نوشتاری در این رابطه آماده کنم تا به دوستان عزیزی که آن را میخوانند تذکر دهم که قبول ونقل کورکورانه هر داستانی ممکن است چه عواقب بدی برای جهان شیعیان طرفدار حضرت ولی عصر (عج) داشته باشد.
امید است که این نوشتار از حقیقت و انصاف به دور نبوده و مورد عنایت حضرت امام زمان (عج) قرار گیرد.ان شاء الله
مقدمه :
تاریخ پر فراز و فرود اسلام، همواره در خود باورها و افکاری را دیده است که گاهی جای خرسندی و دیگر زمان، جای بسی نگرانی بوده است. اگر چه اندیشوران بزرگ مدرسه اهل بیت علیهم السلام همواره تلاش کردهاند تا با روشن گریهای خود، غبار نگرانی از چهره پیروان امامان معصوم علیهم السلام برگیرند، همواره دستهایی ـ از روی غفلت و یا عمد ـ بر این نگرانی افزودهاند.
دروغ آفرینی، وارونه سازی، و تحریف، به انگیزههای گوناگون، حرکتی تأسف بار در فرهنگ اسلامی است که پیشینهای بسیار کهن دارد. از این رو پالایش منابع روایی به عنوان کاری بسیار ارزشمند، از مهمترین دغدغههای بزرگان دین بوده، و هست. بخشی از این پالایش مربوط به حکایتهایی است که به انگیزههای مختلفی به این منابع ارزش مند راه یافتهاند. موضوعات مربوط به حضرت مهدی عجل الله فرجه به دلیلهایی، همواره مورد این هجوم بوده است. محل زندگی و خانواده حضرت مهدی عجل الله فرجه در دوران غیبت ـ یکی از بحثهای مهم و قابل توجه ـ از عرصههایی بوده که از اینگونه خیال پردازیها مصون نبوده است.از جمله داستانهایى که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقدارى تحریف، تطبیقى بىجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخى مجامع روایى شیعه نفوذ کرده است،داستانی است به نام جزیره خضراء !! در کتاب شریف و گرانسنگ بحارالانوار جریانی نقل شده که به داستان جزیره خضرا معروف است.علامه مجلسی در جلد 52 از کتاب خود، بابی را به نام «نادر فی ذکر من رأه عجل الله تعالی فرجه الشریف فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا» آورده است. او در آغاز این باب، قصه جزیره خضرا را نقل میکند. این داستان، همان داستان مشهور جزیره خضرا است که از « فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی » نقل شده است. البته علاوه بر این، داستان دیگری نیز درباره جزیره خضرا وجود دارد که مرحوم نوری آن را در نجم الثاقب (2) بیان کرده است. این داستان که از کمال الدین انباری نقل شده است، در مقایسه با داستان اول، از شهرت کمتری برخوردار است. زمان این دو قصه، حدود صد سال با یکدیگر فاصله دارد (زمان داستان جزیره خضرا معروف تقریباً یک قرن بعد از داستان ابن انباری است). البته در نقل داستان اول نیز تفاوتهایی وجود دارد. ما در بحث خود به دو متن دو داستان نظر داریم؛ هرچند روح و جوهره آنها یکی است.
دیدگاههای کلی در مورد جزیره خضراء:
داستان جزیره خضراء از هفتصد سال پیش به این طرف، در برخى ازکتاب ها راه یافته است و عالمان شیعه، درباره استناد آن، اتّفاقنظر ندارند و از همان زمان تاکنون، دو دیدگاه درباره آن مطرح بوده است:
یکى، دیدگاه افرادى که این داستان را پذیرفته اند و در نتیجه معتقد به وجود جزیره خضرا هستند
و دیگرى، دیدگاهى است که این داستان را ساختگى و افسانه و بیاعتبار دانسته و اساساً وجود چنین جزیرهای را رد میکنند. (البته لازم به ذکر است که عده ای از این دیدگاه برای زیر سئوال بردن وجود امام زمان (عج) وتمسخر شیعیان استفاده می کنند )
به تازگى دو ادعاى جدید نیز بر آن ها اضافه شده است آن دو ادعا این است که :
1- بر اساس بعضى نشانه ها، احتمالا جزیره خضراء، همان منطقه مثلث برمودا است. 2- بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراء امام زمان (ع) و فرزندانش است. این دو ادعا را ناجى نجار در کتاب خود آورده است .
تقریباً همه عالمان شیعى، روایت جزیره خضراء را ساختگى می دانند و این ساختگى بودن را در دو جهت می توان دید: یکى زنجیره حدیث و راویان، دیگرى محتواى آن. وقتى اصلِ جزیره خضراء، یک افسانه وداستان ساختگى شد، دو ادعاى دیگر (جزیره خضراء همان مثلث برمودا است وبشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضرا است)همه باطل وخیالى می شود.از آن جا که در دو دههى گذشته با قلم فرسایى برخى افراد بىاطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفى ناشیانه، آن را بر مثلثبرمودا تطبیق کردهاند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشترى صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولى عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود . (3) البته درباره نقد این داستان در سالهای اخیر، آثار ارزش مندی از طرف دانشوران شیعه در دسترس قرار گرفته، که هر یک در نوع خود قابل استفاده و ستایش است (4)
ماداستان را از چند محور مورد بررسی قرار میدهیم :
1- منابعی که داستان جزیره خضرا را نقل کردهاند؛
2- بررسی سندی داستان نقل شده؛
3- بررسی محتوا
نخست لازم است به چکیده این دو داستان اشاره کنیم.
خلاصه داستان مشهور جزیره خضراء (نقل طیبی ):
علامه مجلسی در بحارالانوار در بابی با عنوان «نادر فی ذکر من رآه علیه السلام فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا» ـ ( باذکر: فقط به خاطر این که مشتمل بر دیدار با آن حضرت و نیز رخدادهای عجیب و غریب است ) ـ به نقل آن پرداخته مینویسد:
«رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیره خضرا... و چون آن را در کتابهای روایی معتبری ندیدم، آن را در فصل جداگانهای آوردم.»
درابتدای چکیده رسالهای که علامه مجلسی یافته شخص ناشناسی که معلوم نیست چه کسی است عنوان میکند :
« بسم الله الرحمن الرحیم در خزانه ی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، نوشته ای به خطّ شیخ ِ فاضل ، عالم عامل ، فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی یافتم..... »
این شخص ناشناس که مشخص نیست چه کسی است داستان را (از زبان طیبی، یکی از عالمان مشهور) عنوان میکند که وی شایعاتی درمورد جزیره خضرا میشنود وچند ماه بعد موفق میشودناقل اصلی داستان ، شخصی به اسم علی بن فاضل مازندرانی را ملاقات کرده که وی در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن طی داستانی ، ادعا میکند که به جزیره خضراء رفته است !
علی بن فاضل مازندرانی داستان را اینگونه نقل میکند :
« سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی دانش آموختم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم. به قاهره رسیدیم. استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به نخستین روستای اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد. سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند. پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است. هنگامی که نام جزیره رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، بیست و پنج روز راه بود که دو روز، بیآب و آبادی و بقیه آباد بودند. حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیئت شیعیان بود. آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تأمین میشود؟ گفتند: از جزیرة خضرا در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان عجل الله فرجه است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند. چهل روز منتظر ماندم تا کاروان کشتیها از جزیره خضرا رسید. فرمانده آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست. او مرا با خود به جزیره خضرا برد. شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیره خضرا. این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفت حصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر شفاف بود.... در مسجد جزیره با سیّد شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه میخواندند. از سیّد شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است. سیّد مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قُبّهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند. سیّد گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسائل مورد نیاز درآن نوشته شده است. من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان عجل الله فرجه از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است. درباره سیّد شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضرا آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است. با سیّد شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره ارتباط آیات و اینکه برخی آیات، با پیش بی ارتباط هستند، پرسیدم. پاسخ داد: .... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند. از همین رو، آیاتی که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. به همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی علیه السلام که نزد صاحب الامر عجل الله فرجه است، از هر نقصی مبرّاست و همه چیز در آن آمده است. در جمعه دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای فراوانی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سیّد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما، هر دو جمعه میانی ماه، سوار میشوند و منتظر فرج هستند. پس از اینکه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سیّد گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سی صد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند. از سیّد پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟ سیّد گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، امّا اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است. سیّدشمس الدین ادعا کرد که تو نیز امام زمان عجل الله فرجه را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای. همچنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است. سپس جناب سیّدشمس الدین به من دستور دادند که در بازگشت، درنگ نکنم و در سرزمینهای مغرب توقف نکنم. پس از آن با همان کشتی که آمده بودم بازگشتم. واپسین مطلبی که که از علیبن فاضل شنیدم این بود که: در جزیره خضرا فقط نام پنج تن از دانشمندان شیعه مطرح بود: سیّد مرتضی، شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ ابوالقاسم جعفربن اسماعیل حلی…………
خلاصه داستان دوم ( داستان انباری ) :
کمال الدین احمد بن محمدبن یحیی انباری در سال 543ق (حدوداً نهصدسال پیش) میگوید:
روزی در ماه رمضان، نزد «عون الدین یحیی بن هبیره» وزیر بودیم و گروه دیگری هم بودند. بعد از افطار، اکثر حضار، رخصت طلبیدند و رفتند و فقط عدهای مخصوص ماندند. در آن شب، کنار وزیر، مردی نشسته بود که وزیر، او را بسیار احترام میکرد و عزیز میداشت؛ ولی من او را نمیشناختم. مجلس تمام شد و حاضران برخاستند که به منازل خود بروند. خدمت کاران وزیر، خبر دادند باران به سرعت میبارد و راه عبور بر مردم بسته شده است. وزیر، مانع رفتن ما شد و دوباره همگی نشستیم. از هر باب، سخنی به میان میآمد تا سر رشته کلام به مذاهب و ادیان کشیده شد. وزیر، در مذمت مذهب شیعه بسیار تندروی میکرد و به پیروان این مذهب، بد میگفت. در این اثنا، شخصی که وزیر او را بسیار احترام میکرد و کنارش نشسته بود گفت: «جناب وزیر! اگر اجازه دهید، حکایتی را از شیعیان که خودم با چشمانم دیدهام، نقل کنم». وزیر، لختی به فکرفرو رفت و آن گاه اجازه داد. آن مرد گفت: «من در شهر باهیه، که شهری بسیار بزرگ و با عظمت است، رشد کردهام. این شهر، هزار و دویست قریه دارد و عقل، از کثرت جمعیت آن در حیران است. تمام مردم آن شهر و قریه ها و جزایر اطرافش مسیحی هستند. من با پدرم به قصد تجارت از باهیه، بیرون آمدیم و سفر پرخطر دریا را اختیار کردیم. هنگام حرکت بر روی دریا، دست تقدیر الهی، کشتی ما را به سوی جزایر سرسبز و خرّمی برد. در آن جزایر، بوستانهای زیبا و جویبارها و چشمهسارهای پر آب زیادی دیده میشد. با تعجب از ناخدای کشتی، نام آن جزایر را پرسیدم؛ گفت: «نمی دانم؛ زیرا تاکنون به این جزایر نیامدهام». چون به اولین جزیره رسیدیم، از کشتی پیاده و وارد آن جزیره شدیم. شهری دیدیم بسیار تمیز و خوش آب و هوا و در نهایت لطافت و پاکیزگی. از مردم آن جا نام آن شهر را پرسیدیم. گفتند: «نامش مبارکه است و حکمرانش هم طاهر نام دارد». گفتم: «عمال و گماشتگان سلطان کجایند که اموال ما را ببینند و مالیات خود را بردارند و ما شروع به معامله و خرید و فروش کنیم؟» گفتند: «حاکم این شهر، گماشته و اعوان و انصاری ندارد؛ بلکه خود بازرگانان باید خراج خود را به خانه حاکم ببرند و به او بدهند». ما را راهنمایی کردند تا به منزل او رسیدیم. چون وارد شدیم، مردی صوفی صفت و صافی ضمیر دیدیم که لباسی از پشم پوشیده و عبایی در زیرش انداخته و دوات و قلمی پیش خود نهاده بود. ما را که دید، قلم به دست گرفت و شروع به نوشتن کرد. تعجب کردم. سلام کردیم و او جواب داد و ما را تکریم کرد. پرسید: «از کجا آمده اید؟» ما وضعیت خود را برای او شرح دادیم. او گفت: «همه به شرف اسلام رسیده اید و توفیق تصدیق دین محمدی صل الله علیه و آله و سلم یافتهاید؟» گفتم: «بعضی از ما بر دین موسی و عیسی راسخ هستیم». گفت: «اهل ذمّه، جزیه خود را بدهند و بروند و فقط مسلمانان بمانند». پدرم، جزیه خود و من و سه نفر دیگر را داد و نه نفر دیگر هم که یهودی بودند، جزیه خود را دادند. سپس به شهر دیگری به نام زاهره رفتیم. این شهر بسیار زیبا و دلگشا و مشرف به دریا بود. طول و عرض این شهر پرسرور، به اندازهای بود که یک اسب تندرو، کمتر از دو ماه نمیتوانست آن را بپیماید. کوهی چون نقره سفید آن شهر را احاطه کرده بود. صمیمیت و مهربانی در این شهر موج میزد. حتی گرگ و میش با هم انس و الفتی داشتند. اگر کسی حیوانی را به زراعت کسی میفرستاد، آن جانور حتی یک برگ از آن باغ و مزرعه نمیخورد و به جایی آسیبی نمیرساند. مردم آن، بهترین آداب و رسوم اجتماعی را داشتند و در راستی و امانت و دیانت، بیهمتا بودند. آنان، هیچ سخن لغو و بیهودهای را بر زبان نمیراندند و غیبت و سخنچینی نمیکردند. هرگاه وقت نماز میشد و مؤذن بانگ نماز برمیداشت، همگی از مرد و زن به نماز حاضر میشدند. آن گاه به خدمت حاکم آن شهر رسیدیم. ما را به باغی آراسته و در میان گنبدی عظیم و زیبا در آوردند. حاکم، در آن مکان بر تختی نشسته بود و جمعی در خدمت او کمر اخلاص بسته بودند. حدود هشت روز در خدمت آن حاکم بودیم. پس از آن به طرف شهری حرکت کردیم که آن را رابقه میگفتند و حاکم آن، قاسم بن صاحبالامر نام داشت. این شهر نیز همانند شهر پیشین بود. خلاصه، بعد از این سه شهر، دو شهر دیگر در این منطقه وجود داشت: یکی صافیه بود و سلطان آن، ابراهیم بن صاحب الامر نام داشت و دیگری عناطیس و سلطان آن، هاشم بن صاحب الامر بود. این دو شهر هم در زیبایی و دل گشایی، همانند آن سه شهر بود. آن مرد مسیحی، آن گاه به وزیر گفت: «طول و عرض این پنج شهر، به اندازه یک سال راه است و جمعیت آن، نامحدودند و همگی شیعه هستند. حاکمان این شهرها، فرزندان امام زمان هستند. در آن سال که ما آنجا بودیم، قرار بود حضرت ولی عصر، به شهر زاهره تشریف فرما شود. مدتی انتظار آن حضرت را کشیدیم؛ ولی عاقبت موفق به دیدارش نشدیم و روانه شهر و دیار خود شدیم؛ اما دو نفر از ما به نام های روزبهان و حسان برای دیدار آن حضرت، آن جا ماندند». چون این قصه عجیب به پایان رسید، وزیر از جا برخاست و به اتاق مخصوص خود رفت و سپس یکایک ما را طلبید و از ما قول گرفت این قصه را برای هیچ کس نقل نکنیم .......(7 )
طرفداران داستان جزیره خضراء:
این داستانهای عجیب را خواندیم اما بااین حال این داستانها طرفداران زیادی داشته ودارد !!! برخی از راویان وطرفداران جزیره خضراء عنوان میکنند که این داستان ( داستان اول ) از لحاظ سندیت بسیار قوی ومحکم است !! وهیچ ایرادی به آن نمی توان گرفت !
نظر طرفداران این داستان این است که :
علی بن فاضل، آنچه را از سخنان سیّد شمسالدّین، استفاده میکند در کتابی به نام الفوائد الشّمسیّه گرد میآورد و ماجرای تشرف خود را برای تنی چند از عالمان معاصر خویش بازگو میکند.«فضل بن یحیی طیبی»، نویسنده قرن هفتم هجری قمری، در 11 شوال 669 ق، این حکایت را از زبان علی بن فاضل در شهر حلّه میشنود و آن را در کتابی با نام جزیره الخضراء گرد میآورد. ادله مهم کسانى که جزیره خضراء را پذیرفته اند این است که علماى بسیارى از قبیل شهید اول، محقق کرکى، علامه مجلسى، مقدس اردبیلى، شیخ حر عاملى، وحید بهبهانى، بحرالعلوم، قاضى نورالله شوشترى، میرزا عبدالله اصفهانى، میرزاى نورى این داستان را درکتاب خود آورده، یا به آن استناد کرد ه اند.!!!پس برخی ادعا کردهاند(8) این داستان در مصادر زیر آورده شده است و برخی علمای بزرگ به این داستان اعتنا کردهاند:
منابع و مصادری که داستان طیبی ( جزیره خضراء مشهور ) را نقل کرده اند :
1. شهید اول به خط خودش این قصه را نوشته و دست خط او در خزانه حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام پیدا شده است؛
2 - محقق کرکی، آن را به فارسی برگردانده است.
3- قاضی نورالله شوشتری (م 1019)، این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است و محافظت بر آن را بر هر مؤمنی لازم داشته است
4- محمدبن مکی، معروف به شهید اول، داستان جزیره خضرا را با سند خود از علی بن فاضل نقل کرده است(9)
5- علّامه محمّد باقر مجلسی، آن را در بحارالأنوار نقل کرده است.
6. مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعة نقل کرده است .
7- ـ شیخ حر عاملی، آن را در کتاب إثبات الهداة درج نموده است.
8- وحید بهبهانی، به مضمون آن فتوی داده است.
9 ـ بحرالعلوم، در کتاب رجال خویش، آن را مورد استناد قرار داده است.
10 ـ میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) آن را در کتاب ریاضالعلماء نقل کرده است.
11 ـ میرزای نوری، آن را در کتاب جنةالمأوی و النجم الثاقب آورده است.
12- میرلوحی صاحب کفایة المهتدی فی معرفة المهدی، داستان را معتبر دانسته و از آن، به صحیح تعبیر کرده است و میگوید: «من این حدیث معتبر را در کتاب ریاض المؤمنین نقل کرده ام»(10)
13- سید شبّر بن محمد بن ثنوان در کتاب الجزیرة الخضراء؛
14- شیخ اسدالله شوشتری در مقابیس الأنوار(11) ضمن مناقب محقق حلی (صاحب شرایع) و در کتاب کشف القناع در مقام اثبات امکان رؤیت امام در زمان غیبت، به این داستان استدلال کرده است؛
15- سید عبدالله شبر در جلاء العیون در بخش مربوط به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف؛
16- روضات الجنات در ضمن مناقب سید مرتضی(12)
17- نهاوندی در العبقری الحسان؛
18- محمدرضا نصیری طوسی در کتاب تفسیر الائمة الاطهار به مناسبت بحث گردآوری قرآن توسط امیرالمؤمنین علیه السلام؛
19- سیدهاشم بحرانی در تبصرة الولی (در مقایسه با نقل بحارالانوار اضافاتی دارد)؛
20 - سید اسماعیل طبرسی صاحب کفایة الموحدین علی بن فاضل را بسیار ستوده و فرموده است:
« او از اجلاء و ابرار و علما و نیکان و از خواص طائفه امامیه و اوحد زمان خود در زهد وتقوا بوده است.» (13)
ادامه دارد .........
آیا جزیره خضراء محل سکونت امام زمان (عجل الله) است؟: علامه حسن زاده آملی
شفقنا – آیا جزیره خضراء محل سکونت امام زمان (عجل الله) است یا نه!!!
علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
مرحوم حاجى نورى راجع به جزیره خضراء روایتى نقل کرده است . یکى از فواید محضر شریف علامه شعرانى این است که ایشان باز حاشیه اى در اینجا دارند که ما آن حاشیه را در هزار و یک نکته آوردیم .
ایشان مى فرمود که : جزیره خضراء الان هم هست . از بلاد اندلس است . جزیره اى است خیلى سبز و خرم . نوعا جزیره ها خضراء هستند.ولى آن جزیره ویژگى خاصى دارد. مهدى فاطمى آن جا را پایتخت خودش قرار داد و محل حکومتش بود. بعد این مهدى فاطمى و جزیره خضراء، سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضى از این جهال نقله ، مهدى فاطمى را تبدیل کردند به حضرت مهدى بقیه الله (عج ) و ایشان را در جزیره خضراء اسکان دادند. و جزیره خضراء را با مثلث برمودا ارتباط دادند. چه کارها کردند، چه چیزها دنباله این حرف آوردند و دیگران هم گرفتند این را در این کتاب و آن کتاب نوشتند.
راجع به این مثلث بومودا که خیلى حرفش هست ، هم همین طور. متاءسفانه آقایان فرمایشى را که مى شنوند اینها را مى آورند اسناد مى دهند به دین و آیین . به دین شریفى که یکپارچه برهان و عقل است : قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین .
خداوند درجات حضرت استاد آیت الله جناب آقاى رفیعى را متعال بفرماید، ایشان درباره لو لا الحجه لساخت الارض و امثال این گونه بیانات درباره حجت که انسان حجت مى خواهد، مى فرمود: وجود بقیه الله که سر الله است ، لازم است و نظام هستى بدون واسطه فیض و انسان کامل نمى شود.
این به جاى خود، که براى اثبات آن دلیل و برهان داریم ، حرف داریم و برهان حکمى ، مطالب عرفانى ، آیات ، روایات در شرف متواتر و متضافر. اما حجتى که روایات ما را به آن تشویق مى فرمایند که عالم حجت مى خواهد لو لا الحجه لساخت الارض این حجت یعنى عقل ، یعنى برهان ، یعنى دلیل .
انسان که به گزاف هر چیزى را نمى گوید، در حرفهایش تثبت مى خواهد، در پذیرفتنش تثبت و تدبر مى خواهد. دین ، دین عقل و برهان است . حالا مثلث برمودا در دریا، آن محوطه زیر دریا کوه مغناطیس دارد، سنگ مغناطیس ، قوه مغناطیسى . مى دانید قطب جغرافیایى زمین یک قطب است که نسبت به کره سنجیده مى شود، و نیز زمین ، قطب مغناطیسى دارد. قطب مغناطیسى قرار ندارد، چرخش دارد و مقدارى چرخش هم با قواعد ریاضى معلوم مى شود. این قطب مغناطیسى مثلث برمودا هم زیر دریا است ، لذا کشتى هایى به به خود کشیده ، بلکه طیاره را از هوا به خود کشیده ، و بسیار قوى است ، این را به حساب امام زمان (عج ) گذاشتند.
داستان جزیره خضرا توهم یا واقعیت؟
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز»، در سالهای اخیر از زندگی حضرت مهدی(علیه السلام) و فرزندان ایشان در جزیره خضرا صحبتهای زیادی مطرح شده است. قائلین به این قضیه برای اثبات ادعای خود به روایاتی استناد کرده اند. براین اساس، حجت الاسلام خدامراد سلیمیان، عضو هیئت علمی پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی در یادداشتی به بررسی این موضوع پرداخته است.
تاریخ پر فراز و فرود اسلام، همواره در خود باورها و افکاری را دیده است. که گاهی جای خرسندی و دیگر زمان، جای بسی نگرانی بوده است. اگر چه اندیشوران سترگ مدرسة اهل بیت: همواره تلاش کردهاند تا با روشنگریهای خود غبار نگرانی از چهرة پیروان امامان معصوم: برگیرند؛ امّا همواره دستهایی ـ از روی غفلت و یا عمد ـ بر این نگرانی افزودهاند.
از آنجایی که اغلب آموزههای دینی بر گرفته از سخنان نورانی پیشوایان معصوم است، کسانی به دنبال آن بودهاند تا این زلال ارجمند را به پیرایههایی آلوده سازند. و در برابر، کم نبودند بزرگانی که سعی بر نگهبانی از این میراث گرانسنگ نمودهاند.
دروغ آفرینی، وارونه سازی، و تحریف، به انگیزههای گوناگون، حرکتی تأسف بار در فرهنگ اسلامی است؛ که پیشینهای بسیار کهن دارد.
از این رو پالایش منابع روایی به عنوان کاری بس ارزشمند از جمله مهمترین دغدغههای بزرگان دین بوده، و هست. که بخشی از این پالایش مربوط به حکایتهایی است که به انگیزههایی مختلف به این منابع ارزشمند راه یافتهاند.
موضوعات مربوط به حضرت مهدی(علیه السلام) به دلیلهایی، همواره مورد این هجوم بوده است.
محل زندگی حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت ـ به عنوان یکی از بحثهای مهمّ و قابل توجّه ـ از جمله عرصههایی بوده که از اینگونه خیال پردازیها مصون نبوده است.
داستان "جزیره خضرا" ازجمله داستانهایی است که در زمینة محل زندگی آن حضرت در پارهای متون اسلامی وجود دارد و لازم است درباره آن بحث شود.
البته در بارة نقد این داستان در سالهای اخیر آثار ارزشمندی از طرف دانشوران شیعه ـ این پاسداران مرزهای اعتقادات مردم ـ در دسترس قرار گرفته، که هر یک در نوع خود قابل استفاده و ستایش است[1].
به نظر میرسد در بین منابع موجود نخستین اثری که به نقل داستان جزیرة خضراء پرداخته بحار الانوار[2] است. پس از ایشان مرحوم محدث نوری در کتابهای خود[3] در کنار نقل حکایاتی از این دست، به نقل این داستان و مانند آن مبادرت نموده است.
نخست لازم است به چکیده این داستان که به دو داستان بر میگردد اشاره کنیم.
اما داستان نخست:
علامه مجلسی در بحارالانوار در بابی با عنوان «نادر فی ذکر من رآه(ع) فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا» ـ فقط به خاطر این که مشتمل بر دیدار با آن حضرت و نیز رخدادهای عجیب و غریب است ـ به نقل آن پرداخته، مینویسد: رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرة خضراء... و چون آن را در کتابهای روایی معتبری ندیدم، آن را در فصل جداگانهای آوردم.
چکیده رسالهای که ایشان یافته چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم ... نوشتهای یافتم به خط شیخ فاضل عالم عامل «فضل بن یحییبن علی طیبی کوفی» که متن آن چنین است:
... من در سال 699 قمری در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم. آنها داستان را، از «زین الدین علی بن فاضل مازندرانی»، نقل میکردند. داستان مربوط به جزیرة خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به شهر حلّه رفتم و در خانة سیّد فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را پرسیدم.
او، داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو کرد:
سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی دانش آموختم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم. به قاهره رسیدیم. استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به نخستین روستای اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد.
سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند. پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است.
هنگامی که نام جزیره رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، بیست و پنج روز راه بود که دو روز بیآب و آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیأت شیعیان بود.
آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تأمین میشود؟ گفتند: از جزیرة خضرا در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان(عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند.
چهل روز منتظر ماندم تا کاروان کشتیها از جزیرة خضرا رسید. فرماندة آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست. او مرا با خود به جزیرة خضرا برد.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرة خضرا. این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفت حصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر شفاف بود....
در مسجد جزیره با سیّد شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه میخواندند. از سیّد شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاصّ او هستم. به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است.
سیّد مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قُبّهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند. سیّد گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است.
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان(علیه السلام) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است.
دربارة سیّد شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضرا آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است.
با سیّد شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او دربارة ارتباط آیات و اینکه برخی آیات، با پیش بی ارتباط هستند، پرسیدم.
پاسخ داد: .... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند. از همین رو، آیاتی که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی(علیه السلام) که نزد صاحب الامر(علیه السلام) است، از هر نقصی مبرّاست و همه چیز در آن آمده است.
در جمعة دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای فراوانی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سیّد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعة میانی ماه سوار میشوند و منتظر فرج هستند. پس از اینکه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سیّد گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند.
از سیّد پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟
سیّد گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، امّا اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است.
سیّد شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان(علیه السلام) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای. همچنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است.
سپس جناب سیّد شمس الدین به من دستور دادند که در بازگشت درنگ نکنم و در سرزمینهای مغرب توقف نکنم. پس از آن با همان کشتی که آمده بودم بازگشتم.
واپسین مطلبی که که از علیبن فاضل شنیدم این بود که: در جزیره خضرا فقط نام پنج تن از دانشمندان شیعه مطرح بود!
سیّد مرتضی، شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ ابوالقاسم جعفربن اسماعیل حلی.
بررسی داستان:
الف ـ از نظر سند
یک. همانگونه که در اول متن آمده بود دانسته نبود چه کسی ناقل داستان است.
بنابراین داستان از نگاه سند نه فقط ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متأخرین به ویژه پس از علامه مجلسی هیچ مستند دیگری ندارد.
آشکار است که چنین نقلهایی باعث ارزش و اعتبار خبر نمیشود.
دو. این مرد «ناشناخته»!! چگونه فهمید که آنچه پیدا کرده است همان خط طیبی است؟ آیا خط طیبی که صد سال پیش از او فوت کرده بود تا این حدّ برای مردم متداول و شناخته شده بود که این مرد ناشناخته نیز آن را می شناخته است؟
سه. معاصرین او از قبیل علامه حلی و ابن داود که کتابش را در سال 707 به پایان رسانده هیچ گونه اشارهای به وی نکردهاند.
چهار. علیبن فاضل در روایت مذکور تصریح می کند که از اوّل تا آخر روایت خویش را در حضور طیبی و گروهی از علمای حله و اطراف آن که برای دیدار این شیخ آمده بودند، نقل کرده است.
امّا ـ با این وجود ـ ما هیچ یک از علما را نمیشناسیم که به طور مسقیم یا با واسطه روایت یاد شده را نقل کرده باشند.[4]
ب ـ از نظر محتوا
اما آنچه مهمّتر است بررسی داستان از نگاه متن و محتوا است.
برخی از مهمّترین ایرادهای متنی داستان از این قرار است:
1 ـ دلالت قصه بر تحریف قرآن:
از جمله مطالبی که در ضمن گفتوگوی علیبن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است[5]. حال آن که نص قرآن به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد gإِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون.[6]
شاید اعتماد به این حکایت و مانند آن بوده که برخی از علما به تحریف قرآن قائل شدهاند.
آیت الله حسن زاده آملی، اندیشمند معاصر، در کتاب نفیس هشت رساله عربی بحث مفصلی را در خصوص عدم تحریف قرآن در رسالهای مستقل با عنوان «فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب» آورده اند. ایشان در خاتمه رساله مینویسد:
«محدث نوری به داستانها و حکایتهای سست و روایتهای بی اساس تمسک جسته است تا با ربط بعضی از آنها به بعضی دیگر، استدلال کند. قرآنی که فرود آوردندهاش فرموده: gإِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون[7] تحریف شده است؟!...
کتابهای دیگر محدث نوری هم بهترین گواه است که ایشان هر چند محدث بوده ولی محقق و پژوهشگر نبوده است.
پس بهتر آن بود که پای از گلیم خویش، بیرون ننهد و به قدر خویش سخن بگوید...
استاد حسن زاده آملی سپس مطالبی را از یک نسخه خطی که متعلق به استاد خود، مرحوم آیت الله شعرانی است، می آورد که در آن، کتاب فصل الخطاب محدث نوری نقد شده است. در یک فراز از آن نسخه مرحوم آیت الله شعرانی به مناسبت این که محدث نوری برای اثبات مدعای خود به داستان جزیره خضراء استناد میکند، به این داستان اشاره کرده و میفرماید:
«حکایت جزیره خضراء جعلی است و در جعلی بودن آن هیچ شکی نیست».[8]
شیخ جعفر کاشف الغطا از فقهای نامدار شیعه و از شاگردان سیّد بهبهانی و سیّد بحر العلوم و به زهد و تقوا مشهور بود.
وی در بارة جزیرة خضرا میگوید: «و از اخبار شگفت انگیز اخباریان، اعتماد آنان بر هر روایتی است. حتی برخی از فضلای آنان از کتابهای مهجور و ساختگی، حکایتی را میآورند که افسانه سرایان نقل کرهاند: جزیرهای است در دریا به نام جزیرة خضرا و در آن خانههای صاحب الزمان و خانواده و اولادش قرار دارد. او نیز به آنجا میرود و میبیند که در آن جزیره، گروهی از نصارا وجود دارند.
گویا او اخباری که دلالت دارد بر عدم وقوع رؤیت در غیبت کبرا ندیده و نه کلمات علما را که بر این مطلب دلالت می کند، تتبع کرده است.[9]
2ـ در متن داستان آمده است:
این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد.
ولی علیبن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت حصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند. حال اگر این جزیره به وسیلة آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟
3 ـ در ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبه مینویسد: «رؤیت امام غیرممکن است»، ولی در گفتوگو با سیّد شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد». حال چگونه بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع کرد؟
4 ـ در یکی از روزهای جمعه، وقتی علیبن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سیّد شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند.
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد.
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلیل ها فقط در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم.
ارتباط جزیره خضرا با امامزمان چیست؟
تطبیق مثلث برمودا بر جزیره خضرا نابهجاست
حجتالاسلام کلباسی گفت: چنانکه گفته شده جزیره خضرا در دریای سفید (مدیترانه) است. این وصف از گذشتههای بسیار دور، برای این دریا بوده است و اکنون نیز به همین نام خوانده میشود. دلیل آن نیز رسوبات سفید رنگ بستر دریاست؛ به گونهای که آب آن سفید به نظر میرسد همچنانکه دریای سیاه و دریای سرخ نیز به همین دلیل، سیاه و سرخ نامیده شدهاند. بنابراین محل جزیره خضرا در داستان جزیره، با سواحل غربی اقیانوس اطلس و جزایر برمودا و امثال آن ارتباطی ندارد.
وی گفت: تطبیق جزیره خضرا بر مثلث برمودا، علاوه بر آنکه ترسیمی نادرست و غیر معتبر است، چهره موضوع مهدویت را نیز مخدوش میسازد. چنین تصوراتی با رسالت امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) و سیره آن حضرت و پدران گرامیاش، تضاد کامل دارد؛ غرق و نابود کردن اموال کسانی که خصومتی با آن حضرت ندارند، کاری نیست که در شأن پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) باشد.
وی گفت: از جمله گناهان بسیار بزرگ، نسبت دادن دروغ و افترا به خداوند و اولیای اوست. قرآن مجید در موارد بسیاری این حقیقت را بیان فرموده است: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً؛ چه کسی ستمکارتر است از کسی که به خداوند دروغ ببندد؟»
استاد مرکز تخصصی مهدویت گفت: اساس داستان جزیره خضرا، چیزی نیست که بتوان آن را به امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) نسبت داد و طبق موازین شناخته شده، به هیچ وجه قابل اعتماد و استفاده نیست و با وجود این همه ضعف و کاستی، متأسفانه برخی افراد سادهلوح و سطحینگر، نه تنها به این نکته توجه ندارند؛ بلکه با تطبیقی بیجا و نامعقول، چهرهی امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) را مخدوش نموده، آن را به گونهای ترسیم میکنند که هیچ نسبتی با شخصیت آن حضرت و پدران گرامیاش ندارد.
وی درباره جزیره خضرا و تطبیق نادرست آن بر «برمودا» گفت: اولا اصل داستان جزیره خضرا قابل قبول نیست، ثانیا جزیره خضرا - طبق ادعا - در دریای مدیترانه است، نه اقیانوس اطلس و ثالثا وقایع مثلث برمودا، ساخته رسانههای غربی و افسانهسازان است و من در کتاب خود به طور کامل آن را توضیح دادهام و رابعا بر فرض که افسانههای برمودا صحیح باشد، هیچ ربطی به امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) و مقام آن حضرت ندارد.
متن داستان دوم جزیره خضرا
استاد حوزه علمیه قم گفت: محدث نوری در حکایت سوم کتاب جنةالمأوی داستانی را نقل میکند که به داستان دوم جزیره خضرا معروف میشود و آن این است که:
««سعید بن احمد میگوید: در خانه من در محله ظفریه در مدینةالسلام در هجدهم شعبان سال 544 ق، خطیرالدین برای من حکایت کرد که استادم، ابن ابیالقاسم عثمان بن عبدالباقی بن احمد الدمشقی در هفدهم جمادی الأخری سال 543 ق گفت:
استادم کمالالدین احمد بن محمد بن یحیی الانباری در خانه خود در مدینة السلام در شب دهم رمضان سال 543 ق چنین نقل کرد:
در ماه رمضان سال 543 ق، نزد وزیر، عون الدین یحیی بن هیبرة بودیم. عدهای دیگر نیز نزد او بودند. وقتی افطار کردند و متفرق شدند، وزیر به ما دستور داد بمانیم. مردی نیز آن شب، در مجلس حضور داشت که ما او را نمیشناختیم و قبلاً ندیده بودیم. وزیر، بسیار به او احترام میگذاشت و به سخن او گوش میداد و به دیگران توجهی نداشت.
سخن به درازا کشید، تا آنکه دیر وقت شد و ما خواستیم بازگردیم ولی بارش باران مانع شد و ما نزد وزیر ماندیم.
سخن درباره ادیان و مذاهب پیش آمد و به اسلام و مذاهب گوناگون آن منتهی شد. وزیر گفت: «کمترین طایفه، مذهب شیعهاند. در منطقه ما، ممکن نیست که اکثریت با شیعه باشد». وزیر، در مذمت شیعه سخن گفت و خدا را بر اینکه آنان در دورترین نقاط نیز کشته میشوند، سپاس گفت.
در این هنگام، شخصی که وزیر، بسیار به او توجه داشت، به وزیر رو کرد و گفت: «برای شما سخنی بگویم درباره آنچه بحث میکردید یا آنکه لب فرو بندم»؟ وزیر ساکت و شد سپس گفت: «بگو آنچه داری!»
مرد ناشناس گفت: «با پدرم در سال 522، از شهر باهیه حرکت کردیم. محل ما، روستاهایی دارد که تاجران، آن را میشناسند و 1200 پارچه آبادی است و در هر آبادی، عده زیادی سکونت دارند. آنان همگی مسیحی هستند و حتی جزایری که اطراف آنان است، همه مسیحیاند. بزرگی سرزمین آنان دو ماه راه است و میان آنان خشکی، بیست روز فاصله است و همه کسانی که در خشکی هستند نیز مسیحیاند.
سرزمین ما، به حبشه و نوبه متصل میشود و آنان نیز، همگی مسیحیاند.
سرزمین ما به سرزمین بربرها نیز متصل است و آنان، بر دین خودشان هستند... من، روم و افرنج را اضافه نمیکنم (یعنی، آنان نیز مسیحیاند).
از شما پنهان نیست که شام و عراق نیز مسیحی دارد. چنین پیش آمد که ما، در دریا سفر میکردیم و برای تجارت و کسب سود، به هر سو میرفتیم، تا آنکه به جزیرهای بزرگ پر درختی که دیوارهای زیبا و باغات و روستاهای فراوان داشت، رسیدیم.
نخستین شهری که رسیدیم و لنگر انداختیم، از ناخدا پرسیدیم: «این جزیره چیست؟» گفت: «من، تاکنون به این جزیره نیامدهام و آن را نمیشناسم».
پیاده شدیم و به خیابانهای آن شهر رفتیم. نام شهر را پرسیدم. گفتند: «مبارکه است». گفتیم: «نام حاکم چیست؟» گفتند: «طاهر». گفتیم: «پایتخت آن کجا است؟» گفتند: «زاهره». پرسیدیم: «زاهره کجا است؟» گفتند: «فاصله ده شب از راه دریا است و بیست و پنج روز از خشکی. مردم آن سامان، همگی مسلمانند».
گفتیم: «چه کسی زکات مال (مالیات) ما را میگیرد تا شروع در داد و ستد کنیم؟» گفتند: «نزد نایب سلطان بروید». گفتیم: «اعوان او کجا هستند؟» گفتند: «او دار و دسته ندارد. او، در خانه خود زندگی میکند و همه نزد او میروند».
تعجب کردیم و به خانه او راهنمایی شدیم. مرد صالحی را دیدیم که عبایی بر دوش دارد و عبایی نیز فرش او است و دوات هم در پیش روی او قرار دارد و مشغول نوشتن است. سلام کردیم. گفت: «از کجا میآیید؟» گفتم: «از فلان سرزمین». گفت: «همه شما؟» گفتیم: «نه؛ در میان ما، مسلمان، یهودی و نصرانی است». نایب گفت: «یهودی و نصرانی، جزیه بدهند؛ ولی با مسلمان بایستی درباره مذهبش سخن بگوییم»
از یهودیان و نصرانیان جزیه گرفتند؛ ولی به مسلمانان گفتند مذهبتان را بگویید. وقتی آنان مذهب خود را گفتند، نایب گفت: «شما، مسلمان نیستید و اموال شما مصادره میشود. کسی که به خدا و پیامبر و وصی او و امام زمان ایمان نداشته باشد، مسلمان نیست».
وقتی ما، همسفران خود را در خطر دیدیم، گفتیم: «اگر اجازه فرمایید، ما نزد سلطان برویم». او پاسخ مثبت داد.
به ناخدا گفتیم: «ما میخواهیم به زاهره برویم تا بلکه دوستان خود را نجات دهیم»؛ ولی ناخدا گفت: «من راه را بلد نیستم».
از شهر مبارکه، راهنمایانی استخدام کردیم و سیزده روز و شب، طیّ مسیر کردیم، تا آنکه قبل از طلوع فجر، راهنما تکبیر گفت و افزود: »این، منارههای زاهره است».
صبح، به شهر زیبایی وارد شدیم که زیباتر از آن، چشم ما ندیده است؛ هوای لطیف و آب شیرین؛ شهری را دیدیم که بر روی کوهی از سنگ سفید بنا شده بود؛ گرد آن، دیواری تا دریا کشیده بودند؛ نهرها در شهرها و محلههایش جاری بود؛ گرگ و گوسفند، کنار هم بودند؛ بازارهای بزرگ، ارزاق فراوان و رفت و آمد از دریا و خشکی، از ویژگیهای آن شهر بود. وقتی صدای مؤذن بلند میشد، همه به مسجد میشتافتند.
بالأخره، به حضور سلطان رسیدیم. سلطان در باغی بود که قبهای در میان آن قرار داشت. در این هنگام، اذان گفته شد و باغ، پر از نمازگزاران شد.
مردم، او را پسر صاحبالامر مینامیدند. به ما خیر مقدم گفت و پرسید: «تاجر هستید یا میهمان؟» گفتیم: «تاجر». گفت: «کدام یک مسلمانید و کدام اهل کتاب؟» و پرسید: »مسلمانان، پیرو کدام مذهبند؟»
شخصی به نام دربهان بن احمد اهوازی با ما بود. گفت: «من شافعیام و بقیه مسلمانان همراه ما نیز شافعیاند؛ مگر حسان بن غیث که او مالکی است».
سلطان رو به آنان کرد و گفت: «آیا غیر از اهلبیت، کسی از اهل کسا بوده است؟ آیه تطهیر در شأن چه کسانی است؟»
دربهان، کلام سلطان را قطع کرد و گفت: «ای پسر صاحبالامر! آیا میتوانید نسب خود را بیان کنید؟»
سلطان گفت: «من، طاهر، پسر محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی هستم».
مرد شافعی، غش کرد. پس از به هوش آمدن، به سلطان ایمان آورد.
ما، هشت روز میهمان او بودیم و یک سال نیز نزد مردم آن شهر میهمان شدیم. در این مدت دریافتیم که این شهر [و توابع آن] مسیر دو ماه در خشکی و دریا است و پس از آن، شهری است به نام رائقه که سلطان آن، قاسم بن صاحب الامر است. و سپس صافیه است که سلطان آن، ابراهیم بن صاحب الامر است و سپس مظلوم است که سلطان عبدالرحمان بن صاحب الأمر است و سپس عناطیس است که سلطان آن، هاشم بن صاحبالامر است.
در همه این دیار، جز مؤمن شیعه یافت نمیشود و جمعیت آنان، به حدی است که اگر همه دنیا جمع شوند، تعداد آنان، فزونتر است.
ما، یک سال نزد آنان بودیم و منتظر ورود صاحبالامر شدیم؛ چون معتقد بودند که آن سال، سال آمدن او به زاهره است؛ ولی ما موفق نشدیم. ابن دربهان و حسان، در آن شهر ماندند تا او را زیارت کنند.
وقتی عون الدین وزیر این داستان را شنید، برخاست و وارد اطاقی شد و یک یک ما را احضار کرد و گفت: «مبادا این داستان را بازگو کنید». ما نیز این داستان را تا پس از مرگ او بازگو نکردیم.»»
بررسی سند داستان دوم جزیره خضراء
استاد مرکز تخصصی مهدویت گفت: محدث نوری از کتاب تعازی نقل کرده است لذا ابتدا به بررسی کتاب تعازی میپردازم؛ نویسنده کتاب، شریف زاهد ابی عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان العلوی الحسینی است. نسخهای از این کتاب، در خزانه رضوی (علیهالسلام) بوده و محدث نوری، آن را استنساخ کرده است. این کتاب را، شریف ابو عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان، در سال 443 ق، برای ابوالحسین زید بن ناصر الحسینی روایت کرده است؛ بنابراین تألیف کتاب، در نیمه نخست قرن پنجم بوده است. مؤلف کتاب، معاصر سید رضی بوده است.
وی افزود: نتیجه اینکه کتاب تعازی در قرن پنجم (سال 443 ق) روایت شده؛ ولی داستانی که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال 543 است؛ یعنی یکصد سال، میان تألیف کتاب و داستانی که در آن نقل شده، فاصله است.
وی ادامه داد: مسلم است این داستان را استنساخ کنندگان، در پایان کتاب آوردهاند و هیچ ارتباطی به متن کتاب ندارد.
حجتالاسلام کلباسی با بیان اینکه ممکن است تصور شود تاریخ نقل داستان، اشتباه است و داستان در 443 نقل شده؛ ولی به اشتباه 543 نوشته شده، گفت: این سخن، به دلایل مردود است. زیرا تاریخها با حروف نوشته شدهاند، نه اعداد، و چنین خطای فاحشی در نوشتار بسیار بعید است و راوی اصلی داستان، «انباری» در سال 443، نه تنها به دنیا نیامده بود؛ بلکه چه بسا والدین او نیز هنوز به دنیا نیامده بودند. و ابن هیبره که نام کامل او یحیی بن محمد ابو المظفر و وزیر چند خلیفه عباسی بوده و این داستان، در حضور او اتفاق افتاده، متولد 490 ق و متوفای 560 ق است. وی، در سال 544 ق، به وزارت مقتضی الأمر الله رسید.
کلباسی گفت: با توجه به آنچه که درباره کتاب التعازی گفته شد، داستان مزبور، فاقد هر گونه استناد است؛ چرا که صاحب التعازی، آن را نقل نکرده؛ بلکه استنساخ کنندهای نامعلوم، آن را در پایان کتاب افزوده است که معلوم نیست این خبر را از کجا و چه کسی شنیده است و آیا انتساب آن به اشخاص مذکور در سند، صحت دارد یا ندارد؟
وی افزود: با چشمپوشی از اشکال نخست، اشخاص مذکور در سلسله سند داستان، شناخته شده نیستند و در کتابهای تراجم و رجال شیعه، ذکری از آنان به میان نیامده است. تنها شخصی که شناخته شده است و در کتب تراجم عامه، نامش آمده کمالالدین انباری است.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: شخصی که در مجلس ابی هیبره ناقل خبر بوده، نه تنها مجهول است؛ بلکه مسیحی بوده و با دیدن آن همه نشانهها، باز بر عقیده خود باقی بوده است. حال چگونه میتوان بر خبر چنین شخصی از اهل کتاب اعتماد کرد؟ آیا میتوان برای اعتقاد به صحت چنین وقایعی، بر خبری که از هر جهت مجهول است، اعتماد کرد؟
پژوهشگر مسائل مهدویت گفت: به زمینههای اجتماعی و روانی، از مهمترین عوامل شکلگیری داستانها است. سالهای میانی قرن ششم (543 ق) ویژگیهایی دارد که توجه به آنها، بسیاری از نقاط مبهم را روشن میکند. به عنوان نمونه میان خلافت عباسی و خلفای فاطمی و حکومت موحدان، در سرزمینهای مغرب اسلامی و اندلس رقابت شدیدی بود. پس از انقراض فاطمیان مصر (567 ق) مرابطان و نیز موحدان، نهضت بزرگی را در مغرب و اندلس به راه انداختند. فاطمیان و نیز موحدان، گرایش شیعی داشتند و محمد بن تومرت که بنیانگذار حکومت موحدان است (517 ق)، خود را از اهلبیت (علیهمالسلام) میدانست و به صراحت خود را مهدی موعود مینامید. از دغدغههای مهم دربار خلافت عباسی، رشد نهضتهای شیعی و حرکتهای متأثر از آن بود؛ از همین رو؛ حرکتهای عظیم موحدان، برای عباسیان، نگرانی جدی فراهم ساخته بود.
وی گفت: در متن داستان مورد بحث نیز میبینیم ابن هیبره چگونه اصرار دارد این خبر منتشر نشود و کسی آن را بازگو نکند؛ چرا که خبر از یک دولت شیعی و حکومت مقتدر آن، خوشایند دربار عباسی نبود. نکته قابل توجه، آنکه صاحبالأمر لقبی بود که به ابن تومرت داده میشد.ابن خلدون مینویسد: مهدی [ابن تومرت] به نام امیرالمؤمنین خوانده میشد و وی، «صاحبالامر» بود.
حجت الاسلام کلباسی افزود: در داستان مورد بحث نیز، روی همین عنوان، تکیه میشود و اینکه فرزندان صاحبالأمر، در شهرهای مختلف بلاد مغرب حکومت داشتند.
وی تاکید کرد: عبدالمؤمن که جانشین ابن تومرت بوده نیز به همین لقب خوانده میشده است. فرزندان او، در آن سالها در اندلس و جزایر پیرامون آن حکومت میکردند.
این پژوهشگر مسائل مهدویت گفت: داستانهایی مانند داستان علی بن فاضل که در سال 699 آن را نقل کرده است و داستان دوم که از شخصی مجهول در 543 بازگو میشود و یکصدسال با هم فاصله دارند، هر دو گویای یک حقیقتاند.
وی تأکید کرد: خبرهای سانسور شده از سوی حکومت عباسی و خواستههای سرکوب شده شیعیان و سعی در کم جلوه دادن آنان، زمینه را برای ابراز حقایق به صورت داستانهایی بهتانگیز، فراهم کرده است و آنگاه اشخاصی که بیشتر ناقل اخبار بودند تا ناقد و بصیر به شرایط و احوال، آن اخبار را در کتابهای خود گرد آوردند و خود نیز به مستند نبودن آنها اقرار داشتند؛ ولی آن داستانها، مستمسک برخی سادهلوحان برای ادعاهای بیاساس شد.
اشکالات محتوایی داستان دوم جزیره خضرا
حجتالاسلام والمسلمین کلباسی گفت: برخی از کسانی که به جای پیگیری معارف قطعی اسلام و منابع نورانی آن، در پی داستانهای بیسند، ولی پر از هیاهو هستند، سعی کردهاند داستان اول و دوم جزیره خضرا و قصههایی دیگر را کنار هم قرار داده، آنها را مکاشفات و توفیقاتی که برای برخی افراد رخ داده است، مطرح کنند.
وی گفت: در داستان دوم جزیره خضرا، یک تاجر مسیحی و تعدادی یهودی و مسیحی و برخی از اهل سنت، به این افتخار نائل میشوند که به جزایر فرزندان امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) سفر کنند و مدتی طولانی نیز در آن محل سکونت کنند. چگونه است که صدها مسلمان شیعه و عالم پرهیزگار و عاشق اهلبیت علیهمالسلام چنین توفیقی نیافتهاند؛ ولی چند نفر مسیحی و یهودی به این توفیق میرسند و بر دین خود نیز باقی میمانند؟
وی گفت: مرد مسیحی، مدعی است که از شهر باهیه است و تجار آن را میشناسند و هزار و دویست پارچه آبادی است. این، چه شهری است که در منابع جغرافیایی قدیم، مانند معجم البلدان و تواریخ معتبر، از آن، نامی به میان نیامده است؟ با توجه به اینکه یاقوت حموی حتی نام روستاها را ذکر میکند و سرزمینهای غرب و اطراف مدیترانه برای آنان، کاملاً شناخته شده بوده است.
کلباسی گفت: کسانی که به این گونه اخبار استناد و گاه استدلال میکنند، باید به این پرسش نیز پاسخ دهند که به چه دلیل در داستان نخست جزیره خضرا (داستان علی بن فاضل) میخوانیم: «آبهای سفید از هر طرف جزیره را احاطه کرده است و کشتیهای دشمنان ما در این آبها غرق میشوند»؛ ولی در داستان دوم، با آنکه به چند جزیره سفر میکنند هیچ خبری از آبهای سفید و وضعیت غیر عادی نیست؟
وی گفت: در داستان دوم، کسی که مدعی است فرزند امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) است از یهود و نصارا، جزیه میگیرد ولی اموال اهل سنت را مصادره میکند. این حکم با کدام سیره و سنت مطابق است؟
حجت الاسلام کلباسی با بیان اینکه ممکن است کسی بگوید: امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) و فرزندان آن حضرت، براساس احکام واقعی حکم میکنند؛ از همین رو، پس از ظهور خواهند گفت او، دین جدیدی آوردهاست، گفت: اولاً، با ظهور حضرت، احکام الهی، آنگونه که تشریع شده است بیان خواهد شد و قضاوت براساس واقعیت صورت خواهد گرفت، نه ظواهر؛ ولی این موضوع، پس از ظهور است نه در زمان غیبت. ثانیاً، حرمت اموال مسلمان با اظهار شهادتین، سیره و سنت قطعی پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) و ائمه (علیهمالسلام) است و قابل نقض نیست.
جمعبندی مطالب بیانشده درباره حکایت جزیره خضرا
حجتالاسلام والمسلمین کلباسی در جمع بندی این مباحث به فارس گفت: به طور کلی میتوانم بحثم را چنین جمع کنم که؛
1. هر دو داستان جزیره خضرا از نظر سند قابل اعتنا نیستند.
2. مطالب مطرح شده در این داستانها اشکالات و تناقضات بسیاری دارد که به برخی اشاره شد.
3. این داستانها، بازتاب حوادث زمان نقل آنها است و با آنچه در عرصه تاریخ و جغرافیای آن زمان میگذشته، مرتبط است.
4. حکومتهای بسیاری در بلاد مغرب و جزایر دریای مدیترانه و سواحل آن، در آن زمان وجود داشتهاند که خود را از اعقاب ائمه (علیهمالسلام) میشمردند و برخی از آنان خود را فرزندان صاحبالامر میدانستند.
5. ابن تومرت در بلاد مغرب، مدعی شد امام زمان و مهدی موعود است و حکومت مقتدری نیز تشکیل داد که به نام حکومت موحدان در تاریخ شناخته میشود. عبدالمؤمن نیز که با همین القاب و عناوین حکومت میکرد، با اقتدار در بخشهای مهمی از سرزمینهای مغرب حکومت کرد و فرزندان خود را در جزایر و مناطق مختلف، به حاکمیت گماشت.
6. افکار و آرمانهای سرکوب شده شیعیان در دوران عباسی، زمینه بروز آنها را به صورت آفرینش داستان فراهم کرد.
7. سزاوار نیست در موضوع امام زمان (علیهالسلام) که از عقاید حتمی و مشترک همه مسلمانان است، با اتکا به خبرهای غیر موثق و حدسیات ساخته اذهان، سخن گفت و قلم زد؛ چرا که از مصادیق افترای بر ائمه (علیهمالسلام) است که از خطاهای بزرگ و گناهان کبیره به شمار میرود.
8. در آرا و عقاید، مواردی یافت میشود که علم آن را باید به خدا و رسولش واگذاشت و بدون علم و اطلاع و طیّ مقدمات لازم، در آنباره سخن نگفت. موضوع فرزندان امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) و اینکه آن حضرت ازدواج کرده و دارای فرزند است یا نه و آنان چگونه زندگی میکنند، از همین موارد است. بهتر است علم آن را به خدا واگذاریم و بیسبب، افکار و عقاید دیگران را با مطالب نامستند و نامعقول آشفته نکنیم.
آیا امام زمان ( عج ) در مثلث برمودا یا جزیره خضرا ساکن هستند ؟ حتما بخوانید و بیشتر بدانیم
سطحی نگری که تقریبا قریب به اتفاق همه ما به آن مبتلا هستیم یکی از آفت های فکری جامعه ماست در این داستان جالب شما با وقایعی آشنا میشوید که ذهن هر ایرانی و دوستدار امام زمان مشتاق به پذیرفتن فوری آن است بدون آنکه آن را با عقل هوشمند و یا شرع شریف مقایسه کند |
سطحی نگری که تقریبا قریب به اتفاق همه ما به آن مبتلا هستیم یکی از آفت های فکری جامعه ماست
در این داستان جالب شما با وقایعی آشنا میشوید که ذهن هر ایرانی و دوستدار امام زمان ، مشتاق به پذیرفتن فوری آن است بدون آنکه آن را با عقل هوشمند و یا شرع شریف مقایسه کند
از جمله داستانهایی که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ کرده است، داستانی به نام «جزیرهی خضراء» است. از آن جا که در دو دههی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بیاطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفی ناشیانه، آن را بر "مثلث برمودا" و حوادث آن تطبیق کردهاند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولی عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود.
خلاصهی داستان
مرحوم علامه مجلسی(ره) در بحارالانوار، ج 52، ص 159 مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرهی خضراء ... و چون آن را در کتابهای روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم .
یابندهی آن متن میگوید: در آن متن چنین آمده است:
من (فضل بن یحیی کوفی) در سال 699 ه.ق در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آنها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل میکردند. داستان مربوط به جزیره خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به حلّه رفتم و در خانه سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جویا شدم .
او داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حلّه و نواحی آن چنین بازگو کرد: سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل میکردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم .
به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد .
سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهای دیگر داشتند. پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است .
هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بی آب و آبادی و بقیه راه آباد بود، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها مانند شیعیان بود .
آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تامین میشود؟ گفتند: از جزیره خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند.
منتظر شدم تا کاروان کشتیها از جزیره خضراء رسید. فرمانده آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست . او مرا با خود به جزیره خضراء برد.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرهی خضراء . این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفت حصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود ... .
در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه میخواندند (واجب میدانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدّم، او را دیده است .
سید مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قبهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز در آن نوشته شده است .
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است .
درباره سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است .
با سید شمس الدین، گفت و گوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره ارتباط آیات و این که برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: ... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند. از همین رو، آیاتی که در مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی علیه السلام که نزد صاحب الامر(عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است .
در جمعه دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه میانی ماه، سوار میشوند و منتظر فرج هستند. پس از این که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند.
از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟
سید گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است .
سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان(عج) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای. هم چنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج میگزارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت میکند .
این خلاصهای از داستان بود. البته کسانی که خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند .
بررسی داستان از نظر متن و محتوا :
1- دلالت قصه بر تحریف قرآن:
از جمله مطالبی که در ضمن گفتوگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است. یعنی کسی که این داستان را بپذیرد، بایستی با یک خبر که مجهول الراوی و نهایتاً خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد.(4) مگر آن که کسی مسلک اخباریون را داشته باشد، که با یک سری اخبار ضعیف و بیاعتبار همچون حدیث مذکور، مهمترین سند اسلام و متقنترین آن را تحریف شده بداند که این نهایت بیفکری و کم خردی و دوری از عقل و منطق است .
آری، شمس الدین مذکور در قصه، به صراحت میگوید که قرآن جمعآوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است .
و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلی الله علیه و آله فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة . (5)
چگونه میتوان قرآن متواتر و تضمین شده را که همه ائمه علیهم السلام به آن استناد میکردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟! و آیا کسانی که چنین مجعولاتی را رواج میدهند، به توابع آن توجه دارند؟!
2- راوی مجهول این خبر (علی بن فاضل) که با نسبت مازندرانی از او یاد میشود در ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی میکند. گرچه محتمل است که اشتهار یک نفر در انتساب به شهر یا منطقهای با اصالت او متفاوت باشد، ولی به نظر میرسد سازنده این داستان، دچار اندکی کم حافظهگی شده است که یک بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی میکنند .
3- در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته و جدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت ... .
ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت حصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند. حال اگر این جزیره به وسیله آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا میکند که توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی میکردهاند؟!!
4- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مینویسد: «رؤیت امام غیر ممکن است»، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد.» حال چگونه بین غیر ممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع کرد؟
5- در یکی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سید شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .
6- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست. این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاکنون است که ادای خمس را واجب ذکر کردهاند. زیرا که خمس به نیابت از امام به مصرف ترویج دین خدا میرسد و مطمئنا امام از ترویج خداپرستی و دین اسلام جلوگیری نمیکنند
7- علی بن فاضل از سید شمس الدین میپرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است. ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید:
«هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد. گفتم: من از جمله مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای؛ یک بار در راه سامرا و یک بار در سفر مصر ... .
حال سؤال این است: چگونه کسی که ادعای نیابت خاص دارد و از ملاقاتهای امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا میکند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت میکند و به سرزمین ما برمیگردد .
معنای این سخن آن است که سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیره خضراء ساکن است. حال چگونه است کسی که چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .
8 - آیا عدم امکان رویت امام مختص زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند و هم اکنون برخی از افراد جزیره امام را میبینند ؟ مگر امامی که طی الارض است یا میتوانند فورا از نظرها ناپدید شوند ترسی از وجود افراد دارند که بود و نبود افراد دشمن باعث شود که امام از مخفیگاه خود خارج شود یا مخفی شود
9 - اگر چنین خبری و چنین جزیره ای وجود داشته و خبر آن هم به آن سرعت پخش شده چرا شیعیان و حتی دشمنان آن روزگار به محل مورد نظر هجوم نبرده اند آیا در صورت صحت داستان ، حداقل صد نفر دوست و دشمن دیگر نباید به آنجا سری زده باشند ؟
خدشه بر چهره مهدویت و امام زمان :
گذشته از اشکالات متعدد و تاریخی داستان «جزیره خضراء» ، تطبیق آن بر «مثلث برمودا» علاوه بر آن که ترسیمی نادرست و غیر معتبر است؛ چهره امام زمان (عج) را نیز مخدوش میسازد .
آنچه در داستان «جزیره خضرا» آمده، آن است که کشتیهای دشمنان غرق میشود؛ نه این که تعداد زیادی هواپیما و کشتی مسافرتی و تجاری آن هم بدون آن که خصومتی داشته باشند به قعر دریا فرستاده میشوند و یا از صحنه روزگار محو میشوند .
چنین تصوراتی، اساسا با رسالت امام زمان (عج) و سیره مهربانانه آن حضرت و پدران گرامیاش، در تضاد کامل است. چه این که غرق و نابود کردن اموال کسانی که خصومتی با خداوند و آن حضرت ندارند، کاری نیست که در شان پیشوایان معصوم علیهم السلام باشد .
از جمله گناهان بسیار بزرگ، در واقع نسبت دادن دروغ و افترا، به خداوند و اولیای او است . قرآن مجید در موارد متعددی، این حقیقت را بیان فرموده است: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا»؛ «چه کسی ستمکارتر است از کسی که به خداوند دروغ ببندد.»
اساس داستان «جزیره خضراء»، چیزی نیست که بتوان آن را به امام زمان(عج) نسبت داد و بر حسب موازین شناخته شده، به هیچ وجه قابل اعتماد و استفاده نیست .
با وجود این همه ضعف و کاستی، متاسفانه برخی افراد ساده لوح و سطحینگر، نه تنها به این نکته توجه ندارند؛ بلکه با تطبیقی بیجا و نامعقول، چهره امام زمان (عج) را مخدوش نموده و آن را به گونهای ترسیم میکنند که هیچ نسبتی با شخصیت آن حضرت و پدران گرامیاش ندارد .
منبع : تبیان
با اندکی ویرایش
فضل بن یحیی طیبی
توثیقات :
1. شیخ حر عاملی میفرماید:
« فضل بن یحیی کاتب، از شهر واسط، شخصیتی است با فضیلت و عالمی است بزرگوار، و کتاب کشفالغمة را از مؤلف آن (اربلی) شنیده و نقل کرده و به خط خودش آن را نوشته و مقابله و تصحیح نموده و اجازه نقل آن را نیز از مؤلف، دریافت کرده است» (54)
2. آقا بزرگ تهرانی میگوید:
« اجازه داده است به او ابوالفتح اربلی و او از کسانی است که کتاب کشفالغمة را استنساخ کرده و اربلی کتاب را برایش خوانده و او شنیده است.»
3. به مرحوم خویی نسبت دادهاند که بعد از آنکه او را به عنوان دانشمندی بزرگ ستوده است، میفرماید:
« فضل بن یحیی در واسط به کتابت اشتغال داشته و کشف الغمة را از مؤلفش علی بن عیسی اربلی روایت کرده است. او کشف الغمة را به خط خود نوشته و با نسخة مؤلف تطبیق کرده است و در سال 691ق از صاحب کشف الغمة اجازه دریافت کرده است.»
نقد و بررسی توثیقات و تضعیفات:
1. کلام شیخ حر عاملی، توثیقی برای طیبی محسوب نمیشود؛ چون کلمه جلیل بر وثاقت دلالت ندارد و نیز داشتن اجازه روایت از مرحوم اربلی دلیل بر وثاقت نیست.
2. از آنچه مرحوم تهرانی گفته است، فهمیده میشود طیبی از شاگردان اربلی بوده و این معنا نیز نمیتواند وثاقت او را ثابت کند.
3. آنچه به مرحوم خویی نسبت داده شده است، در واقع کلام او نیست؛ بلکه اگر دقت شود، معلوم میشود وی کلام شیخ حر عاملی را بدون هیچ اظهار نظری نقل میکند(55) پس این نظر مرحوم خویی نیست؛ بلکه او اصل روایت و جریان را غیر معتبر میداند. از آن مرحوم سؤال شده است: «در بحارالانوار داستانی است درباره جزیره خضرا که آن را علی بن فاضل به طور مفصل بیان میکند. در این داستان، به مسأله اباحه خمس اشاره شده است. برخی شیعیان به استناد این روایت میگویند: خمس در زمان غیبت واجب نیست. نظر شما در این باره چیست؟» آیتالله خویی در جواب میگوید: «روایت مذکور، اعتباری ندارد».(56) پس فهمیدیم مجدالدین فضل بن یحیى بن على بن المظفر بن الطیبى به واسطهى اجازهى صاحب کشف الغمة (عیسى بن ابى الفتح اربلى) از رجال موثق شمرده مىشود(57) ولى نکتهى مهم در این مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن یحیى که در داستان جزیرهى خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیى بن المظفر باشد که ما او را میشناسیم واز کجا معلوم شخص دیگری نیست که فقط تشابه اسمی دارد ؟
ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده ناشناس، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است وگفته نوشته ای که یافتم مربوط به طیبی است . ولى باید توجه داشت چنین انتسابهایى، ارزش علمى ندارد و چنانکه قبلا نیز گفته شد، نوشتهاى را مىتوان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که داراى سلسله سند موثق به نویسندهى کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشتهاى مىنوشت (چنانکه برخى نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقى نسبت مىداد، مثلا مىگفت این نوشتهى زرارة بن اعین یا محمد بن ابى عمیر و . . . مىباشد .احتمال دو نفر بودن از بیان میرزا عبدالله افندی معلوم می شود. او می گوید: «حق این است که هر دو یک نفرند. »(58).پس یکی بودن آن ها -آن طور که میرزا عبدالله گفته -جای بحث دارد و میرزای افندی هم دلیل خود را بر آنچه آن را حق دانسته، بیان نکرده است
نکاتی دیگر درباره سند :
علاوه بر اینها چند نکته دیگر درباره سند این داستان وجود دارد:در زمانهاى گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههاى مکتوب خطى مىشد، اجازهاى بود که مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده مىداد . براى نمونه، مرحوم مجلسى قدس سره در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازههاى خود براى نقل از کتابها مىپردازد و بدین ترتیب، نقل خود از کتابهاى آنان را مستند مىسازد .ولى نوشتهى جزیرهى خضراء:
الف : هیچ ارتباط مستندى با نویسندهى آن ندارد .
ب : هیچ مدرکى که صحت انتساب نوشته را به عالم فضل بن على طیبى کوفى نشان دهد، وجود ندارد .
ج : یابندهى ناشناس نسخه ( کسى که مىگوید من جزوه را به خط فضل بن على طیبى کوفى یافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نیست چه کسى است تا بتوان نسبتبه وثاقتیا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد . این شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصیات دیگر او ،کاملاً مجهول است . با یک نظر اجمالی به ابتدای روایت می فهمیم که او که به طور قطع مرحوم مجلسی نیست ، چرا که ایشان با صراحت فرمودند: که تنها به نقل از رساله متداول بسنده کرده است و به دنبال صاحب رساله نگشته است تا وضعیت او را مشخص کند.
د : تشخیص این فرد نامعلوم، که میگوید: «این خط، عین خط طیبی است» محل تردید و غیرقابل اعتماد است. زیرا طیبی، صد سال پیش از او فوت کرده بوده است. واین شخص ناشناس چگونه خط طیبی را شناخته ؟!! آیا خط طیبی که صد سال پیش از او فوت کرده بود تا این حد برای مردم متداول و شناخته شده بود که این مرد ناشناخته نیز آن را می شناخته است؟ شاید واقع مطلب براین شخص، مشتبه شده باشد به این جهت که مثلاً وقتی که دیده طیبی، این داستان را روایت می کند، فکر کرده لابد کاتب آن هم اوست در صورتی که بین این دو امر ، ملازمه ای نیست.
نتیجه :
این داستان از نظر سند مورد خدشه است و هیچ راهی برای تصحیح و جبران آن به نظر نمیرسد.
بنابراین، برداشتها و اظهارات بعضی از معاصران( 59 ) در مقام تقویت و تأیید قصه جزیره خضرا، مورد مناقشه و ایرادهای جدی است و مطالبی را که به بزرگان ما نسبت داده، کاملاً دور از واقع است.
بررسی سندیت داستان جزیره خضرا نقل انباری :
ب. مصادری که داستان انباری را نقل کردهاند
1- کتاب تعازی تالیف محمد بن علی علومی
1. مرحوم نوری در جنة المأوی(60 ) و نجم الثاقب(61)
2. شیخ زین الدین بیاض عاملی در الصراط المستقیم(62) آن را به صورت مختصر آورده است؛
3. ابن طاوس در جمال الاسبوع؛
4. سید نیلی در کتاب السلطان المفرِّج عن اهل الایمان؛
5. مرحوم جزایری در انوار نعمانیة.
بررسی مصادر و نقلهای داستان انباری :
درباره این داستان باید گفت تمام ناقلان، آن را از کتاب فی التعازی عن آل محمد صل الله علیه و آله و سلم و وفات النبی صل الله علیه و آله و سلم تألیف ابوعبدالله محمدبن علی العلوی الحسینی، نقل کردهاند.نسخهای از این کتاب، در خزانه رضوی علیه السلام بوده و محدث نوری، آن را استنساخ کرده است. این کتاب را، شریف ابوعبدالله محمدبن علیبن الحسنبن عبدالرحمان، در سال 443، برای ابوالحسین زیدبن ناصر الحسینی روایت کرده است.(63)بنابراین، تألیف کتاب، در نیمه نخست قرن پنجم بوده است. مؤلِّف کتاب، هم عصر سیّد رضی، بوده است. صاحب الذریعة مینویسد: «نسخه مطبوع تاریخ بغداد، روایت صاحب کتاب التعازی است و مشایخ او در این نقل، ابی اسحاق ابراهیمبن احمدبن محمد معدل طبری است که شریف رضی نیز قرآن را نزد او قرائت کرده است».( 64 )نتیجه این که کتاب تعازی در قرن پنجم (سال 443 هـ.ق) روایت شده، ولی نقل داستانی که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال 543 است؛ یعنی، یک صد سال، میان تألیف کتاب و داستانی که در آن نقل شده، فاصله است.
مسلّم است که این داستان را استنساخ کنندگان، در پایان کتاب آوردهاند و هیچ ارتباطی به متن کتاب ندارد.
قرینه دوم، عبارت الذریعه است که میفرماید: «الحق بآخره»؛ یعنی این داستان جزء کتاب التعازی نبوده و بعدها به آن ضمیمه شده است؛ پس معلوم نیست این جریان برای کیست و چه کسی آن را به آخر کتاب التعازی افزوده است.ممکن است تصور شود که لابد تاریخ نقل داستان، اشتباه است و داستان در 443 نقل شده، ولی به طور اشتباه، 543 نوشته شدهاست. این سخن، به دلیلهای گوناگون، مردود است.
1. تاریخها، با حروف نوشته شدهاند، نه اعداد و چنین خطای فاحشی در نوشتار، بسیار بعید است
2. راوی اصلی داستان «انباری» در سال 443، نه فقط به دنیا نیامده بود، بلکه چه بسا پدر و مادر او نیز هنوز به دنیا نیامده بودند.
3. «ابن هبیره» که نام کامل او «یحیی بن محمد ابوالمظفر» و وزیر چند خلیفه عباسی بوده و داستان مورد بحث در جلسه او اتفاق افتاده، متولّد 490 قمری و متوفای 560 قمری است.( 65)
وی در سال 544 قمری به وزارت مقتضی لأمرالله رسید.( 66)
همچنین علامه محقق ،شیخ آقا بزرگ تهرانی،در صحت روایت مذکور تشکیک کرده چنین مینویسد :
(این داستان درآخر یکی از نسخه های کتاب تعازی تالیف محمد بن علی علومی مرقوم بوده است پس علی بن فتح الله کاشانی ،گمان کرده است که داستان مرقوم ،جزو آن کتاب است در صورتی که اشتباه کرده وممکن نیست داستان جزو آن کتاب باشد زیرا یحیی بن هبیره وزیر که این قضیه درمنزلش اتفاق افتاده در تاریخ 560وفات کرده ومولف کتاب تغازی دویست سال بروی تقدم داشته است علاوه برآن درمتن داستان نیز تناقضاتی دیده میشود زیرا احمد بن محمد یحی انباری که ناقل داستان است میگوید : وزیر از ما پیمان گرفت که داستان مذکور برای احدی نقل نکنیم ما هم به عهد خود وفا کردیم وتا زنده بود برای هیچ کس ابراز ننمودیم بنابراین آن داستان بعد از تاریخ وفات وزیر یعنی 560 اتفاق افتاده باشد در صورتی که درمتن داستان عثمان بن عبدالباقی میگوید : احمد بن یحیی انباری داستان را در تاریخ 543برای من حکایت کرد (67) ثانیاً، در سند این داستان باید درباره دو نفر بحث شود: 1- کسیکه این داستان برای او اتفاق افتاده و خودش جزیره را دیده است2- کمال الدین انباری (کسیکه داستان را شنیده و اولین ناقل آن است).
1- کسیکه داستان برای او اتفاق افتاد: بزرگترین اشکال در سند داستان انباری، از همین جا آغاز میشود؛ زیرا اولاً، هیچ کس اسم او را نمیداند و فقط گفته شده او میهمان عونالدین هبیره وزیر(68) بوده و نزد او از احترام خاصی برخوردار بوده است. ثانیاً، این شخص یک نصرانی بوده که با دیدن آنهمه جریان مسلمان نشده وبر نصرانیت خود باقی مانده است و همین باعث میشود اعتماد ما به نقل او کم یا سلب شود؛ زیرا امکان جعل، قوّت میگیرد.
2- کمال الدین انباری: ظاهراً مجهول است و در کتب شیعه و سنی ذکری از او نیامده است. البته شاید همان ابوالبرکات ادیب باشد که سال 513ق متولد شد و در 577ق وفات یافت؛ ولی اولاً توثیقی از عامه و خاصه ندارد و ثانیاً کسی این جریان را به او نسبت نداده است.( 69 ) از طرفی سید بن طاوس، قصه را نقل نکرده، بلکه عبارتی را نقل میکند که برخی از آن چنین برداشتی کردهاند که او به این داستان اعتنا داشته است. او میگوید: روایتی با سند متصل یافتم پیرامون اینکه امام مهدی ـ صلوات الله علیهـ فرزندانی دارد که آنان متولیان امور در کشورها و مناطقی از دنیا میباشند و این فرزندان از نظر اخلاق و کمال در بالاترین مقام هستند(70) محدث نوری از این عبارت استفاده میکند که منظور ابن طاووس، جزیره خضرا است؛ لذا میگوید: « و ظاهراً بلکه به طور یقین، اشاره به این روایت دارد و خدا عالم است» .(71)
اشکالی که اینجا به نظر میرسد، این است که زمان حیات سید بن طاووس بعد از قصه اول (طیبی) بوده و در هر دو قصه، بحث اولاد مهدی آمده است. این که منظور سید، قصه دوم بوده است، ادعایی بدون دلیل است؛ بلکه برخلاف آن دلیل داریم؛ پس نمیتوان گفت سید این داستان را پذیرفته است.
پس این داستان هم دارای سندیت محکمی نیست .
در نوشتار بالا مطمئن شدیم که داستان جزیره خضرا داستانی است که نه تنها سندیت محکمی ندارد بلکه جعلی بودن آن قوت بسیاری دارد !!!به گونه ای که بسیاری از علما ودانشمندان آن را داستانی تخیلی ودور از واقعیت میدانند
در مقاله بعدی سعی میشود این داستان را از لحاظ محتوا بررسی کنیم ونشان دهیم که مواردی در محتوای این داستان وجود دارد که جعلی بودن آن را فریاد میزنداز آن جمله اعتراف در داستان به تحریف قرآن !!!
ادامه دارد ................
منابع وپینوشتها :
1- به نقل از: ناجی النجار، جزیره خضرا و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا، ترجمه و تحقیق علی اکبر مهدیپور، چاپ ششم، قم، مؤلف، 1411 ق، صص 52 ـ 54
2 محدث نوری, نجم الثاقب, باب هفتم, حکایت 37. و برخی به اشتباه، این نقل را نیز به علامه مجلسی نسبت دادهاند
3- ر . ک : جزیرهى خضراء در ترازوى نقد، علامه جعفر مرتضى عاملى; جزیرهى خضراء تحریفى در تاریخ شیعه، غلامرضا نظرى .
4- . ر.ک: مجتبی کلباسی، «بررسی افسانه جزیره خضراء»، فصلنامه انتظار، شماره 1، 2، 3، 4. (در تدوین این پاسخ ... شد.
5- علامه مجلسی, بحار الانوار, ج52، ص 159.
6- محدث نوری, نجم الثاقب, باب هفتم, حکایت 37. به رغم این که ایشان حکایت را از بحار الانوار نقل کرده, ولی تفاوتهای فراوانی با نقل علامه مجلسی دارد.
7- بحارالانوار، ج53، ص213-221؛ نجمالثاقب، ص300-380
8- ناجی النجار، جزیرة خضراء، ترجمه و تحقیق علیاکبر مهدیپور، ص185، چ8، قم، رسالت، 1376
9- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج5، ص106، چ3، بیروت، دارالاضواء، 1403ق
10- محدث نوری، نجم الثاقب، ص296، ج2، قم، جمکران، بیتا.
11- مقابیسالأنوار، ص11و16
12- روضات الجنات، ج4، ص217 و298.
13- کفایة الموحدین، ج3، ص390.
14- مراجعه شود به (دراسة فى علامات الظهوروالجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضى عاملى/ 263
15- الذریعه، ج5، ص106؛و ج4، ص94؛ و ج1، ص109
16- الذریعه، ج4، ص93
17- امل الآمل، ج1، ص121؛ سید حسن صدر، تکمله امل الآمل، ص291؛ ریاض العلماء، ج3، ص441، اعیان الشیعه، ج8، ص208 .
18- ترجمة الجزیره الخضراء للمحقق الکرکی کما حکی عن صاحب الریاض.
19- مطبوع بالهند و مصدّر باسم السلطان شاه طهماسب الصفوی... و الجزیرة هو تألیف فضل بن یحیی الطیبی کتب فیه مارواه له الشیخ زین الدین علی بن فاضل المازندرانی فی سنة 699 مما شاهد فی تلک الجزیرة و أورد ترجمته السید میرشمس الدین محمدبن میراسدالله التستری فیما کتبه بالفارسیة فی اثبات وجود صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، الذریعه، ج4، ص93.
20- الذریعه، ج4، ص94
21- الذریعه، ج5، ص106] ولعل هذه الترجمة (ترجمه کرکی) هی التی ادرجت فی طی رسالة شمس الدین محمد بن اسدالله أو أنها ترجمة للسید شمس الدین محمد نفسه أدرجها فی رسالته.همان، ج5، ص106.
22- وجدت رسالة مشتهرة بقصة الجزیرة الخضراء فی البحر الأبیض احببت ایرادها لاشتمالها علی ذکر من رآه و لما فیه من الغرائب و إنما أفردت لها باباً لأنی لم أظفر به فی الاصول المعتبرة و لنذکرها بعینها کما وجدتها، بحارالانوار، ج52، ص159، چ2، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
( علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 21، ص 390، انتشارات دار التعارف (لبنان))
23- شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج3، باب33 ص707.
24- اثبات الهداه ، باب33 ، ح3 ، ص707
25- امل الآمل ، ج1 ، ص141
26- امل الآمل ، ج2 ، ص 217 و 218 .
27- کشف الغمه ، ج3 ، ص 344
28- البته اگر علت عدم اعتماد او به روایت جزیره این باشد که خود آن را کشف کرده ، یا جهات دیگری باشد ، که به برخی از آن ها اشاره شد و به برخی دیگر هم اشاره می شود، دیگر نمی توان عدم اعتماد او را به روایت جزیره ، قرینه گرفت که او فضل بن یحیی را دو نفر یا یک نفر می دانسته است .
29- هذا مضافاً الی الاجماعات المنقولة الکثیرة جداً المتأیّدة بالآثار و الاعتبار التی أشرت إلیها فی الرسالة (مع أن المنقول بخبر الواحد یشمله مادل علی حجیة خبر الواحد) و من الآثار حکایة المازندرانی الذی وصل إلی جزیرة الصاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف و هی تنادی بالاختصاص بالإمام و منصوبه،الحاشیه علی مدارک الاحکام، ج3، ص187، چ اول، آل البیت.
30- و فی قصة جزیرة الخضراء و البحر الابیض ... ما یدل علی فضل عظیم للسید ... و هذه مرتبة جلیلة لایعادلها شئٌ لو صح النقل، وحید بهبهانی، الفوائد الرجالیة، ج 3، ص 136، بیجا، بینا، بیتا.
31- مجالس المؤمنین، ج1، ص 78 و 79
32 - الذریعه، ج5، ص106؛ ج4، ص94؛ ج1، ص109
33- و هی رسالة جلیلة یجب علی المؤمنین محافظتها، الذریعة، ج5، ص106.
34- و هی رسالة جلیلة یجب علی المؤمنین محافظتها، الذریعة، ج5، ص106
35- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج5، ص106، چ3، بیروت، دارالاضواء، 1403ق.و (10)، مجالس المؤمنین، ج1، ص 78 و 79
36- بحارالانوار، ج 1، ص 10
37- بحارالانوار، ج52، ص159
38- بحارالانوار، ج1، ص10.
39- تکمله امل الآمل، ص365؛ بحارالانوار، ج 1، ص 10 و 30 .
40- بحارالانوار، ج1، ص30
41- بحارالانوار، ج53
42- تکمله امل الآمل ، ص 365 .
43- و هی رسالة جلیلة یجب علی المؤمنین محافظتها، الذریعة، ج5، ص125
44- تبصره الولی، ص243
45- ریاض العلماء ، ج4 ، ص175
46- نوری ، مقدمه ی کتاب کشف الاستار ، ص19 .
47- معالم الجدیده للاصول، ص82 و 83
48- نجم الثاقب، ص296؛ ریاض العلما، ص175.
49- سید جعفر مرتضی عاملی، جزیره خضراء در ترازوی نقد، ص186، چ3، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377ش
50- یا سیدی انا من جمله عبیده المخلصین و لارأیته، تستری این تعریفها را بر ساده لوحی حمل کرده و گفته است: «شاید او در اوج بیماری و تب بوده است؛ چون خودش به مریضی اقرار کرده و شاید در خواب دیده باشد» (بحارالانوار، ج52، ص172).
51- جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، چ3، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1414ق، ص152.
52- سیّد جعفر مرتضی, جزیرة خضرا در ترازوی نقد, ترجمة: محمد سپهری, ص186.
53- این دو بزرگوار، از رجالیان بزرگ و هر دو، در علم رجال صاحب تألیف هستند؛ اما هیچکدام به علی بن فاضل و داستان او اشارهای نکردهاند.
54- شیخ مجدالدین الفضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی الکاتب بواسط فاضل عالم جلیل یروی کتاب کشف الغمة عن مؤلفه علی بن عیسی الاربلی کتبه بخطه و قابله و سمعه عن مؤلفه و له منه اجازة سنة 691...، شیخ حر عاملی، املالآمل، تحقیق سیداحمد حسینی، ص218، بغداد، مکتبة الاندلس، 1404ق.
55- سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج13، ص316، چ5، بیجا، بینا، 1413ق.
56- «الروایة المذکورة لیست معتبرة و قد وردت الروایات المعتبرة ایضا لکن لم یکن مفادها الحلیة للمکلف بأداء الخمس...»، المسائل و ردود، ص125، مسأله 351
57- کشف الغمة، ج 1، ص 445
58- ریاض العلماء ، ج4 ، ص377
59- فاضل معاصر، حجتالاسلام مهدی پور
60- بحارالانوار، ج53، ص213
61- نجمالثاقب ، ص300ـ380.
62- الصراط المستقیم، علیبن یونس عاملی، ج2، ص264، بیجا، المکتبة المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، بیتا.
63- آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج 4، ص 205.
64 - آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج 4، ص 205.
65- . کامل ابن اثیر، ج 11، ص 321.
66- الکامل، ج 5، ص 146.
67- دادگستر جهان ابراهیم امینی ص 207
68- نام او یحیی بن هبیره و از اهالی دجیل است. در سن کودکی وارد بغداد شد و به درس پرداخت و پس از قبول مسؤولیتهای متعدد بالاخره از طرف سلطان مسعود سلجوقی به سمت وزارت تعیین شد. وی، آثار و کتابهای متعددی دارد. در سال 555ق در بغداد درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد (وفیات الاعیان، ج6، ص243).
69- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج21، ص113، ج9، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق؛ وفیات الاعیان، ج3، ص139.
70- و وجدت روایة متصلة الإسناد بأنّ للمهدی ـ صلوات الله علیهـ أولاد جماعة ولاة فی أطراف بلاد البحر علی غایة عظیمة من صفات الأبرار، بحارالانوار، ج53، ص220.
71- و الظاهر بل المقطوع أنه إشارة إلی هذه الروایة و الله العالم، نجمالثاقب، ص296.
8- موضوع گیری سید شبّرو داستان جزیره خضراء :
درباره کتاب سید شبّر: اولاً این کتاب به دست ما نرسیده و یکی از معاصران او ضمن شرح حال و آثار وی کتاب جزیره خضراء را نام برده است. این، دلیل بر قبول آن داستان نیست؛ زیرا معلوم نیست مرحوم شبّر در مقام قبول و تأیید داستان بوده است یا در مقام ذم و رد آن. ثانیاً اشکال دیگر اینکه معلوم نیست کدام قصه را نقل کرده است. شاید قصه انباری را نقل کرده است که اشکالات کمتری در پی دارد.
کتاب جلاءالعیون اثر مرحوم شبّر در اصل، ترجمه و شرح کتاب جلاءالعیون مجلسی است و کتاب مستقلی به شمار نمیآید .(43) هرچند این داستان در متن فارسی جلاءالعیون نیامده و از اضافات و شروح مرحوم شبر است.
9- سید هاشم بحرانی و جزیره خضراء :
طرفداران داستان عنوان میکنند که سید هاشم بحرانی (از معاصران مجلسی) این داستان را در کتاب خود آورده و در نقل داستان می گوید : «بعضی از بزرگان فرموده اند که این حدیث رابه خط شیخ فضل بن طیبی ... یافته ایم. » (44) در پاسخ باید گفت این جمله هم مانند عبارت مرحوم مجلسی دلالت ندارد براین که مرحوم بحرانی مستقیماً از راوی شنیده باشد. بر فرض این که بپذیریم مرحوم بحرانی مستقیماً از راوی شنیده است این سؤال مطرح می شود که چگونه بحرانی(ره) او را دیده و داستان را بدون واسطه از او شنیده ولی مرحوم مجلسی او را ندیده است با این که بحرانی و مجلسی هر دو، در یک زمان می زیسته اند . دیگر این که به چه علت مجلسی(ره) به نقل از یک رساله ی متداول بسنده کرده و راجع به نویسنده و صاحب آن تحقیق نفرموده اند تاحقیقت داستان را از او شفاهاً سؤال کند .در صورتی که شخصیت علامه مجلسی وتحقیق وتفحص وافر ایشان در موضوعات مختلف برماکاملا آشکار است.!! و اما در مورد نسخه و نقل مرحوم بحرانی (که ایشان از مجلسی نقل نکرده اند) باید اعتراف کنیم: این کشف جدایی است که توسط خود بحرانی صورت گرفته است. و البته ما بعدا به اختلاف بین این دو نسخه اشاره خواهیم کرد. علاوه بر این که فرد مدعی کشف داستان، در هر دو نسخه، آن را از خط «فضل بن یحیی طیبی»نقل می کند و جالب این که خود این مدعی در هر دو نسخه (مجلسی و بحرانی) مجهول است .
10- میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) و جزیره خضراء:
میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) جزیره خضراء را در کتاب ریاضالعلماء نقل کرده است. اما اوهم آن را از کتاب عالامه مجلسی گرفته هر چند که ظاهراً افندی اولین کسی است که برای علی بن فاضل شرح حال نوشته است ولی مشخص است که او در شرح حال علی بن فاضل تنها بر داستان جزیره ی خضرا، اعتماد کرده است،(45) در صورتی که نقل این روایت، برای اعتماد به علی بن فاضل کافی نیست مخصوصاً در نظر گرفتن این که مرحوم علاّمه و ابن داود -رحمهما الله -از معاصران علی بن فاضل بوده و مع الوصف راجع به او هیچ شرحی ننوشته اند.
11-مرحوم نهاوندی وجزیره خضراء :
صاحب العبقری الحسان (مرحوم نهاوندی) که علی بن فاضل را توثیق کرده، از معاصران است. وی از کجا چنین اوصافی را برای علی بن فاضل که در قرن پنج و شش بوده احراز کرده است؟ اگر از طریق داستان باشد که این، دور است و اگر از طریق دیگری است، آن طریق چیست؟ آیا کلام و نظر گذشتگان است؟ این نیز نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا چنین چیزی در کتب رجالی وجود ندارد و کسی متعرض شخصیت او نشده است.
دوران رواج داستان جزیره ی خضرا :
با توجه به بزرگانی که از داستان جزیره ی خضرا سخن گفته و آن را در نوشته های خود آورده اند -که بیان آن گذشت -و هم چنین با توجه به دوران رواج و انتشار این داستان، می فهمیم که چرا مرحوم کاشف الغطاء -قدس سره - آن را از داستان های اخباریین به حساب آورده اند. (46) چون یکی از نکات بدیهی و روشن و هم چنین یکی از صفات ویژه ی این دوران اشتیاق زیاد برای جمع آوری و تدوین اخبار بوده است؛ دورانی که وسیع ترین و شاخص ترین مجموعه های حدیثی شیعه مانند:وسائل، وافی، بحارالانوار، عوالم، تفسیر برهان، تفسیر نورالثقلین تدوین شده است. (47) باز در همین دوران است که کتاب فقه الرضا مشهور می شود در حالی که قضیه ی این کتاب معروف است. بنابراین، ادعای این که علما آن را قبول کرده اند بر فرض صحت، هیچ سودی ندارد، زیرا صرف این که علما مطلبی را گفته اند و یا در جایی نوشته اند دلیل این نیست که آن را پذیرفته اند و یا مورد تأیید قرار داده اند.ولی بر حسب ظاهر، علمای بزرگواری که این داستان را نقل فرموده اند آن را از مرحوم مجلسی گرفته اند، چرا که گروهی از آن ها - آن طور که بی واسطه یا به وسیله نقل از آن ها ملاحظه کردیم - مانند مرحوم فیض در نوادر و حر عاملی در کتاب اثبات الهداه و سید جزایری در ریاض الابرار و محدث بحرانی در کشکول خود و سید شبر در جلاء العیون همگی تصریح کرده اند که این داستان را از مرحوم مجلسی نقل می کنند. درحالی که گروهی دیگر از روایت کنندگان داستان، مانند: افندی در ریاض العما و شریف فتونی عاملی در ضیاءالعالمین و شیخ بحرانی در العوالم و میرزا عبد الحسین نصیری در تفسیر خود، و میر محمد لوحی در کفایه المهتدی همگی-غیر از دو نفر آخری که از معاصرین مجلسی به شماره می روند -از شاگردان مرحوم مجلسی می باشند. در نتیجه نقل همه ی آن ها به مرحوم مجلسی وکشف او بر می گردد.
اینکه برخی چون علامه مجلسی و دیگران آن را نقل کردهاند نیز نمیتواند دلیل بر قبول آن باشد و مؤید این مطلب، این است که علامه مجلسی آن را جداگانه (و در باب مستقل) نقل کرده است.و آن را بی اعتبار دانسته است .
بررسی مصادری که داستان را نقل کرده اند :
در این داستان، شناخت دو نفر برای ما دارای اهمیت است و باید شرح حال آنها بررسی شود: علی بن فاضل مازندرانی و فضل بن یحیی طیبی.
علی بن فاضل مازندرانی در هاله ای از ابهام :
توثیقات :
گفته میشود که بعضی از معاصران یا قریب به معاصران، او را توثیق کردهاند که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- مرحوم نهاوندی مینویسد:
او دانشمندی بزرگوار، مردی پرهیزگار و در زهد و تقوا، یگانه روزگار است.
2- مترجم کتاب جزیره خضرا در فضیلت و وثاقت علی بن فاضل مینویسد:
« همین بس که فقیهی چون وحید بهبهانی، طبق نقل او فتوا داده است و دانشمندی چون حر عاملی، داستان او را در کتاب عقیدتی اثباتالهداة آورده و علمای رجال و تراجم، چون بحرالعلوم و اسدالله شوشتری و سید عبدالله شبر و صاحب روضات به داستان او استناد کردهاند و فقیهی چون شهید اول، داستان او را نوشته و فقیه دیگری چون محقق کرکی، آن را ترجمه کرده است و محدث مجلسی و میرزا عبدالله افندی و نوری داستان را در کتب خود آورده و تقوا و پرهیزکاری او را ستودهاند.» (48)
قبلا بابررسی کتب ونظرات مختلف متوجه شدیم که کسی او را تصدیق نکرده بلکه اکثرا داستان اورا بی اعتبار دانسته اند و کسانی هم که داستان را ذکر کرده اند درصدد تایید آن نبوده اند
تضعیفات :
اولاً، بعضی دیگر نیز او را تضعیف کرده اند. ظاهراً احدی از معاصران علی بن فاضل، او را توثیق نکرده است. آری؛ کسانی او را توثیق کردهاند که صد سال پس از او آمدهاند. ظاهراً مدرک توثیق نیز خود داستان باشد و این، مستلزم دور باطل است.
سید جعفر مرتضی مینویسد:
« احدی از معاصران وی، او را توثیق نکردهاند، و فقط بعضی از کسانی که صد سال پس از او آمدهاند، او را توثیق کردهاند. ظاهراً دلیلشان هم خود روایت جزیره خضرا است » (49)
از طرفی این علی بن فاضل در طول داستان تلاش زیادی برای اثبات برخی از فضایل به نفع خودش دارد و این نکته از متن گفتارش با سید شمس الدین، آن جا که از ملاقات با امام سخن می گوید، به روشنی معلوم می شود :«ای سرورم، من یکی از بندگان مخلص آن حضرت هستم با این همه امام را ندیده ام. (50) بعد سید شمس الدین به من فرمود : چرا، تو او را دو مرتبه دیده ای ... » و آن دو مرتبه را برایش توضیح می دهد .علاوه بر این، همه ی روایت در صدد اثبات یک فضیلت بی نظیر برای اوست و آن این که او خدمت کسی رسیده که دیگران نرسیده اند و هم چنین در صدد اثبات عنایت و توجه امام به اوست
این خود منشأ شبهه در اعتبار او میباشد؛ چنانکه امام خمینی قدسره به این مبنا اشاره کرده است (51 )
از جمله نکات جالب توجه این که در خود روایت به صراحت آمده است: علی بن فاضل، داستان را از شروع تا پایان، در حضور طیبی و گروهی از علمای حلّه و اطراف آن، که برای زیارت شیخ آمده بودند، توضیح می دهد. امّا ـ با وجود این ـ ما هیچ یک از علما را به غیر از طیبی نمیشناسیم که به طور مستقیم یا با واسطه، روایت یاد شده را نقل کرده باشند.(52) در صورتی که از آن ها انتظار می رود تا آن را در شهر ها و در بین مردم منتشر ساخته باشد و این داستان جالب را نقل مجالس و محافل کنند، زیرا در این حکایت، جایگاه وجود امام زمان(عج) و فرزندانش در یک موضع استثنایی و پیچیده، تعیین شده است .هم چنین ما انتظار داشتیم مردم گروه گروه به زیارت قهرمان این کشف عجیب، نایل شوند و به او تبرک جویند و تلاش کنند داستان را مستقیماً از خودش بشنوند و در کتاب های دیگر ثبت کنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش، در کتاب های رجالی و غیر رجالی خود، تبرک بجویند .اما هیچ یک از این حوادث رخ نداد و تنها فردی که آن را نقل کرده، «طیبی کوفی» است. البته این نقل هم توسط فرد ناشناس، آن هم در بین اوراقی در میان گنجه ای از کتاب ها کشف شده است و عجیب این که نویسنده ی ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف و مشهورش، توسط این مرد ناشناس، شناخته وکشف شده است! عدم ذکر نام راوی مذکور، در کتابهای رجال عالمان برجستهای که معاصر وی بودهاند، مانند: علامه حلی و ابن داوود(صاحب کتاب رجال ابن داود که تالیف کتابش در سال 707 هـ . ق به پایان رسیده است) و اینکه هیچ نامی از او در این کتابها به چشم نمیخورد و هیچ کدام از آنها حتی یک کلمه درباره ی او سخن نگفته اند عجیب است حال آنکه مساله مهمی بوده است (53) در حالی که اگر این حکایت، صحیح باشد، بیان آن به گونهای است که طبعاً میبایست معاصرینش را تحریک نماید تا آنرا در زمره دلایل امامت و حضور امام(ع)، در مجامع و تألیفاتشان بیاورند؛ زیرا مطالبی کم اهمیتتر از این را نقل کردهاند. حال آن که خبر جنجالى او که علاوه بر جنبههاى حساس کلامى، داراى ابعاد فقهى نیز هست، طبیعتا مىبایستى انعکاس گستردهاى در محافل علمى و دینى آن زمان داشته باشد وقتی می بینیم دانشمندان اسلامی، مطالب و داستان های کم اهمیت تری را در نوشته هایشان آورده اند ولی این داستان را نادیده انگاشته اند، پی می بریم که شاید آن را دروغ و باطل به حساب آورده اند و یا آنکه روایت را نشنیدهاند، و یا آنکه اصولاً در زمان آنها چنین روایتی هنوز ساخته نشده بوده است!
در کتب علامه مجلسی، افندی و نوری، کلامی که بر ستایش علی بن فاضل مازندرانی دلالت داشته باشد، نیافتیم.از طرفی راوى مجهول این خبر (على بن فاضل) که با نسبت مازندرانى از او یاد مىشود در ضمن داستان، خود را عراقى الاصل معرفى مىکند . گرچه محتمل است که اشتهار یک نفر در انتساب به شهر یا منطقهاى با اصالت او متفاوت باشد، ولى به نظر مىرسد سازندهى این داستان، دچار اندکى کم حافظهگى شده است که یک بار، او را به نام مازندرانى و بار دیگر، عراقى الاصل معرفى مىکنند ..پس وقتی ما این نکات را مورد توجه قرار می دهیم و بر آن، این حقیقت را بیفزاییم که هیچ یک از معاصران علی بن فاضل ،او را توثیق نکرده و مورد اعتماد ندانسته اند و فقط کسانی او را قابل اعتماد دانسته اند که صدها سال پس از او زیسته اند و جالب این که، دلیل و مستند آن ها در اعتماد به او، ظاهراً خود روایت جزیره ی خضرا است . با توجه به این نکات، نتیجه می گیریم که: اطمینان به صحت آن چه او برای ما نقل می کند امکان ندارد، چون احتمال می دهیم اصل قضیه و ریشه داستان، از بافته های ذهن اوست که برای رسیدن به شهرت یا برای نایل شدن به اهداف دیگری آن را ساخته است، هم چنان که در طول تاریخ، نمونه های آن را مشاهده کرده ایم .همه ی این احتمالات وجود دارد و هم ی آن ها، ما را به شک در این داستان و راوی آن فرا می خواند. شایدکسی بگوید که شخصیت های برجسته ی دیگری هم وجود دارند که نویسندگان معاصر آن ها، نامشان را در کتاب های رجالی خود نیاورده اند و شاید نسبت به این راوی نیز همین مسئله اتفاق افتاده باشد. ولی ما با دقت متوجه می شویم که این پاسخ در حقیقت تلاش بیهوده ای است، زیرا این چنین شخصیت هایی اگر چه در بعضی از کتابهای دیگری که در همان زمان تألیف گردیده، به قلم آمده و مطرح شده اند.یا این که حداقل، مورد اعتماد بودن آن ها با قراین و شواهدی غیر از آنچه خود آن ها راجع به خودشان گفته اند ثابت شده است، بر خلاف علی بن فاضل، یک داستان منحصر به فرد نداشته اند که کتاب های معتبر تاریخ، مانند آن را ثبت و ضبط نکرده باشند.
آری، همین که معاصران علی بن فاضل، داستان او را نادیده انگاشته اند و هیچ گونه خبری از آن نداده اند باعث برانگیخته شدن شک و بدگمانی جدّی ما نسبت به او می شود.
بررسی منابعی که داستان جزیره خضراء را نقل کردهاند:
از آنجاکه کثرت نقل، دلیل یا مؤید قوی بر اعتبار آن است و اگر قضیهای زیاد نقل شده یا در بحثهای رجالی یا فقهی به آن استناد شده باشد و مورد تایید قرار گرفته باشد ، دلیل بر اعتماد و اعتنای به آن است، یکی از راههای بررسی صحت و سقم داستان میتواند کنکاش در مصادری باشد که آن را نقل کردهاند. اگر مصادر معتبری که آن را نقل کردهاند زیاد باشد، این میتواند دلیلی ـ یا حداقل، مؤیدی ـ بر صحت داستان باشد و چنانچه خلاف این ثابت شود، یعنی منابع کمتری به آن پرداخته باشند نتیجه نیز برعکس خواهد شد و ثابت میشود داستان، از نظر علمای گذشته اعتباری نداشته که به آن، اعتنایی نکردهاند.علارغم طرفداران این داستان اشکالات فراوانی میتوان به آن گرفت چه از لحاظ سندیت وچه از لحاظ محتوا !!اینکه عالمان بزرگی همانند علامه مجلسی آن را در کتاب خود ذکر کرده اند دلیل نمی شود که بگوییم این داستان واقعی است وسندیت محکمی دارد از طرفی بعضی از محقّقین با بررسیهای گسترده ای که انجام داده اند، معتقدند جزیره خضراء افسانه ای بیش نیست و واقعیت ندارد .( 14 )
اشکالات وارده بر سندیت داستان :
1- جزیره خضرا و محقق کرکی :
طرفداران این داستان عنوان میکنند که این داستان را محقق کرکی به فارسی ترجمه کرده است که در ذیل کتاب «سید شمس الدین» به چاپ رسیده است(15 )
این سخن را آقا بزرگ طهرانی در الذریعة(16) ترجمه جزیره خضراء را به محقق کرکی نسبت داده است؛.ولی این احتمال پایه محکمی ندارد، چون در کتاب ها و منابعی که شرح حال و تاریخ زندگی محقق کرکی و تألیفات او، آمده است، از چنین ترجمه او خبری نیست .(17 )
ثانیاً آقا بزرگ گفته است:
« چنانچه از صاحب ریاض حکایت شده ترجمه جزیره خضراء برای محقق کرکی است .» (18 )
پس معلوم میشود این نسبت را صاحب ریاض داده است، نه آقا بزرگ. او در ادامه میفرماید:
]ترجمه جزیره خضراء محقق کرکی[ در هند چاپ شده و اسم سلطان شاه طهماسب صفوی در ابتدای آن آمده … و این کتاب (جزیره) تألیف فضل بن یحیی الطیبی است که مشاهدات شیخ زینالدین علیبن فاضل مازندرانی در آن جزیره را که در سال 699 از او شنیده، تدوین و به ثبت رسانده، و سیدمیرشمسالدین محمدبن میر اسدالله تستری در نوشته خود در اثبات وجود صاحبالزمان ـ ترجمه به فارسی را ـ آورده است( 19 ) نکته قابل ملاحظه دیگر این که: شیخ آقا بزرگ تهرانی، گرچه در ابتدا ترجمه «جزیره ی خضرا» را به مرحوم محقق کرکی نسبت داده است(20) اما در پایان از حرف خود برگشته با حالت تردید فرموده اند: «شاید ترجمه ای که به محقق کرکی(ره) نسبت می دهند همان ترجمه ای باشد که در رساله «شمس الدین محمد بن اسد الله» وارد شده یا این که خود مرحوم سید شمس الدین آن ترجمه را، در رساله اش داخل نموده است. »(21)
یعنی خود او نیز مردد بوده است که آیا آنچه در کتاب تستری آمده ترجمه کرکی است یا ترجمه خود تستری. از طرفی مرحوم طهرانی میفرماید: «این مطلب، از صاحب ریاض نقل شده است»؛ پس نظر مرحوم طهرانی نیست و نمیتوان این کلام را به او نسبت داد.پس درباره ترجمه کرکی نیز دو اشکال وجود دارد: اول اینکه انتساب آن به محقق کرکی معلوم نیست و دوم اینکه ترجمه کردن (برگردان) مطلبی، نشانگر قبول آن مطلب نیست.
2- اعتراف عالم بزرگ علامه مجلسی به بی اعتباری داستان وضعف سندآن :
درباره نقل علامه مجلسی نیز باید گفت: خود او قبل از نقل داستان گفته است:
«رسالهای یافتم مشهور به قصه جزیره خضرا در بحر ابیض و دوست داشتم که مطالب آن را در این کتاب ذکر نمایم، زیرا که شامل احوال کسانی بود که به خدمت آن حضرت رسیدهاند. علاوه بر این، پارهای حکایات غریب در آن درج شده بود و دلیل، این که باب جداگانه برای آن قرار دادم و در ذیل سایر بابها ذکر نکردم، این است که آن را مانند مطالب سایر بابها، در کتابهای معتبر ندیدم ...» (22)
همانطور که می دانیم علامه مجلسی در مقدمه بحارالانوار گفته: «با خود عهد بستم مطالبی که در بحارالانوار میآورم، از کتب معتبر و معروف و مشهور باشد» هرچند علامه مجلسی این داستان را در بحارالانوار خود نقل کرده امااز نوع بیان روایت وسخنان علامه به دست میآید که این روایت اعتبار قابل ملاحظه اى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است .از کلام علامه مجلسی در مورد این داستان استفاده میشود که او اگرچه داستان جزیره خضرا را نقل کرده، اما صحت آن را نپذیرفته است و در غیر این صورت، باید آن را در باب هجدهم ـ ذکر من رآه صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین ـ بیان میکرد.
ممکن است گفته شود: عنوان باب 18 «ذکر من رأه» و عنوان باب 24 «ذکر من رأه علیهم السلام فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا» است یعنی عنوان این باب درباره کسانی است که در زمان مرحوم مجلسی یا نزدیک به زمان او، حضرت را دیدهاند. در حالیکه عنوان باب18 ویژه ملاقاتهای زمان علامه مجلسی نیست، و شاید علت ذکر آن در باب 24 همین باشد. در پاسخ میگوییم: اگر او این داستان را قبول داشت، لازم نبود باب جداگانهای برای آن باز کند یا حداقل باید به علت ذکر آن اشاره میکرد؛ در حالیکه علت ذکر آن را در باب 24 عدم اعتبار داستان بیان کرده است.
پس متوجه میشویم که نکته مهم، در مورد این داستان، اعتراف آن بزرگوار به غیر معتبر بودن منابع آن میباشد.
3- حدیقه الشیعه وجزیره خضرا ء : درباره وجود این داستان در کتاب حدیقة الشیعة، تذکر این مطلب لازم است که انتساب این کتاب به مقدس اردبیلی مورد تردید است؛ لذا نمیتوان با قاطعیت، نقل داستان را به او نسبت داد.
4- موضع گیری حر عاملی در مورد جزیره خضراء ونشان دادن بی اعتباری سند آن :
طرفداران عنوان میکنند که حر عاملی این داستان را در کتاب خود آورده است اما از نظر محققان این دلیل نمیشود که سندیت این داستان را پذیرفت از طرفی وی ، اولاً تمام قصه را نقل نکرده، بلکه بخشی از آن را نقل کرده است نقل شیخ حر عاملی در اثبات الهداة ـ آن هم به صورت مختصر ـ دلیل بر قبول آن نیست. در این کتاب، حدود بیست هزار حدیث ذکر شده است. آیا او همه را قبول داشته است؟ . ثانیاً: وی آن را به بحار الانوار نسبت داده و مسؤولیت آن را بر عهده او قرار داده و گفته است: « بتمامها مؤلف بحارالانوار و قال اقتصرت منها علی محل الحاجة» (23 ) پس بااین حساب سخنی نمی ماند چرا که در بالا دیدیم که علامه مجلسی خود هم این داستان را معتبر نمی دانسته ....پس مرحوم حر عاملی قسمتی از داستان جزیره را در کتاب اثبات الهداه آورده است (24) و پس از آن نیز وقتی در کتاب امل الآمل شرح خود را نوشته،کتاب اثبات الهداه را به عنوان یکی از مؤلفات خویش نام برد.(25) ولی وقتی آن را مورد دقت قرار دهیم می بینیم که ایشان در کتاب امل الآمل شرح حال «فضل بن یحیی طیبی » را نوشته ولی راجع به علی بن فاضل مازندرانی که در کتاب قبلی خود، قصه ی او را آورده بود، هیچ اشاره ای نمی کند و این نکته میفهماند که ایشان، در موقع نوشتن شرح حال «فضل بن یحیی» بر داستان جزیره ی خضراء اعتماد نکرده بلکه بر منبع دیگری اعتماد داشته و آن منبع قابل اعتماد مرحوم حر عاملی، استنساخ کتاب کشف الغمه توسط فضل و بعد مقابله ی آن با اصل کتاب و شنیدن آن از مؤلف ارجمندش می باشد، علاوه بر این که مرحوم حر عاملی نسبت به اجازه ی اربلی در سال 691 (26) یا سال 692 (27) قمری توجه داشته و به آن اعتماد کرده است. بنابراین گروهی این موضع گیری «حر عاملی» را دلیل بر بی اعتبار دانستن یا احیاناً توهین نمودن او نسبت به «علی بن فاضل مازندرانی » می دانند. با در نظر گرفتن این نکته که حر عاملی«فضل بن یحیی» راوی کتاب کشف الغمه را مدح و ستایش می کند طبیعتاً باید کسی را که فضل بن یحیی طیبی توثیق نموده و یا از او نقل خبر می کند، قابل اعتماد بداند؛ یعنی حر عاملی باید به «علی بن فاضل» که مورد اعتماد «فضل» بوده، اطمینان می کرد و شرح حال او را در کتابش می آورد و این که می بینیم شرح حال او را نیاورده قرینه ای است بر این که او، گرچه عظمت و جلالت قدر فضل بن یحیی طیبی را قبول داشته، اما بر توثیق او نسبت به «علی بن فاضل» اعتماد نکرده است. البته شاید علت عدم اعتمادش این بوده که به نظر او «فضل» راوی «داستان جزیره ی خضرا» غیر از «فضلی» بوده که از طرف «اربلی» اجازه ی نقل حدیث گرفته است و با این حساب می توان این نکته را شاهد گرفت که به نظر حر عاملی (ره)، فضل بن یحیی، دو نفر هستند و در نتیجه مورد اعتماد بودن یکی از آن ها، دلیل بر مورد اعتماد بودن دیگری نمی شود.(27)
5- وحید بهبهانی وجزیره خضراء :
این که گفته میشود بهبهانی به مضمون آن فتوی داده است سخن درستی نیست جریان از این قرار است که : مرحوم وحید بهبهانی ـ در بحث نماز جمعه و اینکه از شؤون امام معصوم است یا کسی که امام معصوم او را نصب کرده است ـ گفته است:
« علاوه بر اجماعات منقول و فراوان که با آثار ]= غیر روایت[ و اعتباراتی ]= نکاتی[ که در رساله بدان اشاره کردم، تأیید میشود ... و از جمله آن آثار، قصه آن مازندرانی است که به جزیره حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده و البته این اثر با صدای رسا اعلام میدارد که اقامة نماز جمعه به امام و جانشین خاص او اختصاص دارد.» (28)
آری؛ او اجماعات و روایات را آورده و مؤید اجماعات را این حکایت قرار داده است؛ پس معلوم میشود به این طبق این داستان و نقل علی بن فاضل فتوا نداده است؛ بلکه آن را مؤید ذکر کرده است
6- بحرالعلوم وجزیره خضراء :
اینکه گفته میشود بحرالعلوم، در کتاب رجال خویش، آن را مورد استناد قرار داده است سخن اشتباهی است
سید بحرالعلوم نیز به این داستان اعتماد نکرده است؛ چراکه در مقام بیان موقعیت سید مرتضی فرموده است:
« قصه جزیرة خضراء و دریای سفید دلالت بر فضیلت و مقام والای سید دارد … و این مرتبه جلیلی است که ـ اگر نقل صحیح باشد ـ چیزی با آن برابری نمیکند.» (30 ) اینکه فرموده است: «اگر این جریان صحیح باشد (لو صح النقل)» نشانه عدم اعتماد و استناد به این داستان است؛ یعنی خود او نقل را نپذیرفته و گفته است: اگر چنین نقلی صحیح باشد، دلالت بر عظمت شأن سید مرتضی دارد.پس میبینیم که منظور سید بحرالعلوم این است که « اگر چنین نقلی صحیح باشد، قابل استناد است»؛ پس وی نیز قول علی بن فاضل را قبول نکرده است
7- داستان جزیره خضرا در مجالس المومنین و امالی شهید اول :
طرفداران این داستان عنوان کرده اند که قبل ازعلامه مجلسی ، قاضى نور الله شوشتری (م 1019) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است از طرفی قاضی نورالله شوشتری، محافظت بر آن را بر هر مؤمنی لازم داشته است.. پس منبعی قدیمی تر ازکتاب مجالس المؤمنین تألیفِ قاضی نور الله شوشتری - که در سال 1019 ق شهید شد(31 ) در مورد حدیث «جزیره» در اختیار ما نیست و ما کسی را نیافتیم که قبل از او، این داستان را نقل کند. البته به غیر از احتمالی که راجع به «سید شمس الدین محمد بن اسد الله» معاصر نورالله شوشتری داده می شود(32 )
گفته قاضی نور الله شوشتری که: «محافظت آن بر هر مؤمنی لازم است»، آیا درباره قصه جزیره خضرا است یا درباره کتابی که قصه در آن نقل شده؟ اولاً: با مراجعه به کلام او معلوم میشود که جمله فوق درباره کتاب اثبات وجود حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میباشد. این کتاب را مرحوم محمدبن اسدالله توستری به دستور سلطان صاحب قران نوشت و ترجمه رساله جزیره خضرا را ذیل این کتاب آورد. قاضی نورالله دربارة کتاب گفته:
« و آن رساله کتاب ارزشمندی است که بر مؤمنین محافظت و نگهداری از آن واجب است.» (33)
ثانیاً: این کلام ظاهراً از شمس الدین محمد بن اسدالله تستری است، نه قاضی نورالله شوشتری؛ چنانکه از الذریعة معلوم میشود.(34 )
البته قاضى نورالله در مجالس المؤمنین ادعا کرده که شهید اول، داستان جزیره خضرا را با سند خود از علی بن فاضل نقل کرده است . (35 ) در پاسخ باید گفت که : قاضی نورالله شوشتری هیچ مدرکى در این باره به دست نمىدهدو برای ما توضیح نداده اند که آیا ایشان با چشمان خود این مطلب را در امالی شهید دیده اند این که به نقل واسطه هایی اعتماد نموده اند که در صورت اخیر، ما برای اطمینان به صحت روایت یا حداقل برای گمان به درستی آن باید آن واسطه ها را بشناسیم . علاوه بر اینکه علامه مجلسى قدس سره همهى آثار شهید را در اختیار داشته است (36) . علاوه بر این، مرحوم مجلسی(ره) برای نقل داستان جزیره، یک فصل، ویژه ی مطالب نادر، باز می کنند در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیرهى خضراء مىگوید: «این داستان را در کتابهاى معتبر ندیدم»(37 ) بدیهى است اگر علامه مجلسى قدس سره این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمىکردو آن را در فصل های دیگر می آورد و به جاى انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند مىکرد .با این که مرحوم مجلسی با صراحت می فرمایند که: «تمام کتاب ها و نامه ها و سؤال و جواب های شهید(ره) را نزد خود داشته است. »(38) بنابراین بسیار بعید است که شهید(ره) املا یا نوشته ای داشته و مرحوم مجلسی به آن دسترسی پیدا نکرده باشند؛ مخصوصا با توجه به تلاش فراوانی که ایشان در یافتن منابع می فرموده اند. هم چنین با توجه به اینکه هیچ کدام از منابع مربوط به شرح حال و زندگی شهید، اشاره به چنین داستانی در نو شته ها یا املاهای شهید نکرده اند(39) و احتمال اینکه که املای مورد بحث، در ضمن بعضی از کتاب های او آمده صحیح نیست، زیرا این احتمال در غیر مجموعه های «شیخ محمد علی جبعی» مردود است، به علت آن که بیشتر نوشته ها و کتاب های شهید(ره) معروف و مشهور است هم چنان که مرحوم مجلسی(ره) در اول کتاب بحارالانوار متذکر شده اند.(40) در مجموعه ی گردآوری شده توسط شیخ محمد علی جبعی هم چنین داستانی وجود ندارد .و نیز احتمال این که داستان جزیره در مجموعه هایی شامل موضوعات پراکنده و متفرقه، آمده باشد صحیح نیست، چون مرحوم مجلسی تصریح می فرمایند که: این داستان را در هیچ کتاب معتبر نیافته است و به همین جهت، آن را در باب «نوادر» نقل می فرماید . (41).از طرفی ادعا شده که شهید (ره) داستان جزیره را بدون واسطه از «فضل بن یحیی طیبی » روایت فرموده است ولی این ادعا، بسیار بعید است و هیچ دلیلی هم بر صحت آن وجود ندارد، چون سال تولد شهید (ره) 734 قمری است و در سال 750 قمری هم به طرف حله مهاجرت می کند و حدود پنج سال آنجا اقامت کرده، سپس به وطن خود باز می گردد.(42) از طرفی نوشتن (تدوین) داستان، اعم است از اینکه آن را قبول داشته باشد؛ لذا نوشتن داستان توسط شهید اول نیز بر قبول کلام علی بن فاضل دلالت ندارد.
سخنرانی استاد سید داوود موسوی
اولین مراسم ویژه
موضوع سخنرانی :علائم ظهور
اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتدا سوالاتی مطرح می شود تا کمی تفکر کنیم وببینیم امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) کیست؟اصلا از امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) چه می دانیم ؟ایشان چرا غیبت کردند؟چه رابطه ای است بین ایشان و قیامت و وقوع قیامت؟
باید در پاسخ گفت:دو آیه در قرآن اشاره به ظهور امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) دارد:
1- یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکفرین یجهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم ذلک فضل االله یوتیه من یشاء و الله وسع علیم.( سوره مائده آیه54 )
2- فهل ینظرون الا الساعه ان تاتیهم بغته فقد جاء اشراطها فانی لهم اذا جاءتهم ذکرئهم.(سوره محمد آیه18)
که این آیه دوم شرط غیبت را بیان می کند.
بیایید یک لحظه قبل از امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) را در نظر بگیرید ببینید امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) الان که غایب هستند دلیلش چیست؟سه امامی که قبل از ایشان بودند چرا سن آنها اینقدر کم بوه است.
حال بحث دیگری هم که مورد بررسی باید قرار گیرد شناخت و معرفت است.اللهم اعرفنی فانک الم تعرف نفسک لم اعرف رسولک.این دعا یک فراق عجیب و غریب دارد.و این دعا این را می گوید:خدا خودت را به من بشناسان اگر تو خودت را به من نشناسانی من پیغبرت را نمی توانم بشناسم و اگر خدایا تو پیغمبرت را به من معرفی نکنی من حجتت را نمی توانم بشناسم.همچنین حدیثی است که پیغمبر اکرم (صل الله علیه و اله وسلم) می فرمایند:از اول آدم تا آدم آخر هیچ بشری نیست مگر اینکه امام دارند و نیاز به امام دارند حال مام امام داریم ولی هیچ او را نمی شناسیم .
امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) دارای دو غیبت دارند صغری و کبری .در روایت داریم:اگر غیبت ضغری نبود مردم به شک می افتادند و اصلا پرپر می شدند و می گفتند کشتند اماممان را.به این دلیل اول غیبت صغری رخ داد با چها ر نائب و بعد از چهارمین دیگر امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) گفتند من نمی توانم در میان مردم باشم و به اذن خداوند وارد در غیبت کبری شدند.
در هنگام ظهورشان روایتی آمده که بیا ن می دارد :چرا شیعیان ما شک می کنند که آقا می آید یا نه!ویا امامی هست یانیست؟!که این از علائم ظهور است.
امام زمان ( اللهم عجل لولیک الفرج ) وقتی ظهور می کنند سربازانی دارند بی باک ،شجاع،نترس و دستور را بدون چون و چرا اجرا می کنند.و آن لحظه دیگر شوخی بردار نیست.همچنین حدیثی است که می گوید:اگر چهل روز بعد از نماز صبح دعا ی عهد را بخوانید اگر بعد از آن هم حتی مردید در هنگام ظهور از سربازان آقا می شوید.و همچنین زنان هم غفلت نکنند و بدانند که آنها هم می توانند جز یاران حضرت مهدی (ارواحنا فداه) شوند جز آن 313 نفر یار باوفاو صدیق.
و در آخر از خداوند ظهور حقیقی آقا را خواستاریم:
اللهم عجل لولیک الفرج