سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شرف شمس علوم غریبه انجمن لاهوتیان مستحصله طلسم جن دعای مح

جزیره خضرا , • نظر

داستان جزیره خضرا توهم یا واقعیت؟

محل زندگی حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت به عنوان یکی از بحث‌های مهم ازجمله عرصه‌هایی بوده که از خیال پردازی‌ها مصون نبوده است. داستان "جزیره خضرا" ازجمله داستان‌هایی است که وجود دارد . . .

SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، در سال‌های اخیر از زندگی حضرت مهدی(علیه السلام) و فرزندان ایشان در جزیره خضرا صحبت‌های زیادی مطرح شده است. قائلین به این قضیه برای اثبات ادعای خود به روایاتی استناد کرده اند. براین اساس، حجت الاسلام خدامراد سلیمیان، عضو هیئت علمی پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی در یادداشتی به بررسی این موضوع پرداخته است.

تاریخ پر فراز و فرود اسلام، همواره در خود باورها و افکاری را دیده است. که گاهی جای خرسندی و دیگر زمان، جای بسی نگرانی بوده است. اگر چه اندیشوران سترگ مدرسة اهل بیت: همواره تلاش کرده‌اند تا با روشنگری‌های خود غبار نگرانی از چهرة پیروان امامان معصوم: بر‌گیرند؛ امّا همواره دست‌هایی ـ از روی غفلت و یا عمد ـ بر این نگرانی افزوده‌اند.

از آنجایی که اغلب آموزه‌های دینی بر گرفته از سخنان نورانی پیشوایان معصوم است، کسانی به دنبال آن بوده‌اند تا این زلال ارجمند را به پیرایه‌هایی آلوده سازند. و در برابر، کم نبودند بزرگانی که سعی بر نگهبانی از این میراث گرانسنگ نموده‌اند.

دروغ آفرینی، وارونه سازی، و تحریف، به انگیزه‌های گوناگون، حرکتی تأسف بار در فرهنگ اسلامی است؛ که پیشینه‌ای بسیار کهن دارد.

از این رو پالایش منابع روایی به عنوان کاری بس ارزشمند از جمله مهم‌ترین دغدغه‌های بزرگان دین بوده، و هست. که بخشی از این پالایش مربوط به حکایت‌هایی است که به انگیزه‌هایی مختلف به این منابع ارزشمند راه یافته‌اند.

موضوعات مربوط به حضرت مهدی(علیه السلام) به دلیل‌هایی، همواره مورد این هجوم بوده است.

محل زندگی حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت ـ به عنوان یکی از بحث‌های مهمّ و قابل توجّه ـ از جمله عرصه‌هایی بوده که از این‌گونه خیال پردازی‌ها مصون نبوده است.

داستان "جزیره خضرا" ازجمله داستان‌هایی است که در زمینة محل زندگی آن حضرت در پاره‌ای متون اسلامی وجود دارد و لازم است درباره آن بحث شود.

البته در بارة نقد این داستان در سال‌های اخیر آثار ارزشمندی از طرف دانشوران شیعه ـ این پاسداران مرزهای اعتقادات مردم ـ در دسترس قرار گرفته، که هر یک در نوع خود قابل استفاده و ستایش است[1].

به نظر می‌رسد در بین منابع موجود نخستین اثری که به نقل داستان جزیرة خضراء پرداخته بحار الانوار[2] است. پس از ایشان مرحوم محدث نوری در کتاب‌های خود[3] در کنار نقل حکایاتی از این دست، به نقل این داستان و مانند آن مبادرت نموده است.

نخست لازم است به چکیده این داستان که به دو داستان بر می‌گردد اشاره کنیم.

اما داستان نخست:

علامه مجلسی‏ در بحارالانوار در بابی با عنوان «نادر فی ذکر من رآه(ع) فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا» ـ فقط به خاطر این که مشتمل بر دیدار با آن حضرت و نیز رخدادهای عجیب و غریب است ـ به نقل آن پرداخته، می‏نویسد: رساله‏ای یافتم مشهور به داستان جزیرة خضراء... و چون آن را در کتاب‏های روایی معتبری ندیدم، آن را در فصل جداگانه‏ای آوردم.

چکیده رساله‌ای که ایشان یافته چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم ... نوشته‌ای یافتم به خط شیخ فاضل عالم عامل «فضل بن یحیی‌بن علی طیبی کوفی» که متن آن چنین است:

... من در سال 699 قمری در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم. آنها داستان را، از «زین الدین علی بن فاضل مازندرانی»، نقل می‏کردند. داستان مربوط به جزیرة خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به شهر حلّه رفتم و در خانة سیّد فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را پرسیدم.

او، داستان را در حضور عده‏ای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو کرد:

سال‏ها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی دانش آموختم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عده‏ای از شاگردان با او همراه شدیم. به قاهره رسیدیم. استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا این‏که نامه‏ای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد می‏داد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به نخستین روستای اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد.

سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم می‏زدم که کاروانی از طرف کوه‏های ساحل دریای غربی وارد شدند. پرسیدم: از کجا می‏آیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها می‏آیند که نزدیک جزایر رافضیان است.

هنگامی که نام جزیره رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، بیست و پنج روز راه بود که دو روز بی‏آب و آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیره‏ای رسیدم با دیوارهای بلند و برج‏های مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آن‏ها بر هیأت شیعیان بود.

آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تأمین می‏شود؟ گفتند: از جزیرة خضرا در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان(عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا می‏آورند.

چهل روز منتظر ماندم تا کاروان کشتی‏ها از جزیرة خضرا رسید. فرماندة آن، پیرمردی بود که مرا می‏شناخت و اسم من و پدرم را نیز می‏دانست. او مرا با خود به جزیرة خضرا برد.

شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرة خضرا. این آب‏های سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق می‏گردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعه‏ها و برج‏های زیاد و هفت حصار بود. خانه‏های آن از سنگ مرمر شفاف بود....

در مسجد جزیره با سیّد شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه می‏خواندند. از سیّد شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاصّ او هستم. به او گفتم: امام را دیده‏ای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است.

سیّد مرا به اطراف برد. در آن‏جا کوهی مرتفع بود که قُبّه‏ای در آن وجود داشت و دو خادم در آن‏جا بودند. سیّد گفت: من هر صبح جمعه آن‏جا می‏روم و امام زمان را زیارت می‏کنم و در آن‏جا ورقه‏ای می‏یابم که مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است.

من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان(علیه السلام) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است.

دربارة سیّد شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضرا آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است.

با سیّد شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او دربارة ارتباط آیات و این‏که برخی آیات، با پیش بی ارتباط هستند، پرسیدم.

پاسخ داد: .... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمع‏آوری کردند. از همین رو، آیاتی که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط می‏بینی، ولی قرآن علی‏(علیه السلام) که نزد صاحب الامر(علیه السلام) است، از هر نقصی مبرّاست و همه چیز در آن آمده است.

در جمعة دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای فراوانی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سیّد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعة میانی ماه سوار می‏شوند و منتظر فرج هستند. پس از این‏که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سیّد گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی مانده‏اند.

از سیّد پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل می‏کنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ می‏گوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را می‏بینید؟

سیّد گفت: درست می‏گویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعون‏های بنی العباس فراوان بودند، امّا اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است.

سیّد شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان(علیه السلام) را دو مرتبه دیده‏ای، ولی نشناخته‏ای. هم‏چنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است.

سپس جناب سیّد شمس الدین به من دستور دادند که در بازگشت درنگ نکنم و در سرزمین‌های مغرب توقف نکنم. پس از آن با همان کشتی که آمده بودم بازگشتم.

واپسین مطلبی که که از علی‌بن فاضل شنیدم این بود که: در جزیره خضرا فقط نام پنج تن از دانشمندان شیعه مطرح بود!

سیّد مرتضی، شیخ طوسی، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ ابوالقاسم جعفربن اسماعیل حلی.
بررسی داستان:

الف ـ از نظر سند

یک. همان‌گونه که در اول متن آمده بود دانسته نبود چه کسی ناقل داستان است.

بنابراین داستان از نگاه سند نه فقط ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متأخرین به ویژه پس از علامه مجلسی هیچ مستند دیگری ندارد.

آشکار است که چنین نقل‏هایی باعث ارزش و اعتبار خبر نمی‏شود.

دو. این مرد «ناشناخته»!! چگونه فهمید که آنچه پیدا کرده است همان خط طیبی است؟ آیا خط طیبی که صد سال پیش از او فوت کرده بود تا این حدّ برای مردم متداول و شناخته شده بود که این مرد ناشناخته نیز آن را می شناخته است؟

سه. معاصرین او از قبیل علامه حلی و ابن داود که کتابش را در سال 707 به پایان رسانده هیچ گونه اشاره‌ای به وی نکرده‌اند.

چهار. علی‌بن فاضل در روایت مذکور تصریح می کند که از اوّل تا آخر روایت خویش را در حضور طیبی و گروهی از علمای حله و اطراف آن که برای دیدار این شیخ آمده بودند، نقل کرده است.

امّا ـ با این وجود ـ ما هیچ یک از علما را نمی‌شناسیم که به طور مسقیم یا با واسطه روایت یاد شده را نقل کرده باشند.[4]

ب ـ از نظر محتوا

اما آنچه مهمّ‌تر است بررسی داستان از نگاه متن و محتوا است.

برخی از مهمّ‌ترین ایرادهای متنی داستان از این قرار است:

1 ـ دلالت قصه بر تحریف قرآن:

از جمله مطالبی که در ضمن گفت‏وگوی علی‌بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است[5]. حال آن که نص قرآن به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد gإِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون.[6]‏

شاید اعتماد به این حکایت و مانند آن بوده که برخی از علما به تحریف قرآن قائل شده‌اند.

آیت الله حسن زاده آملی، اندیشمند معاصر، در کتاب نفیس هشت رساله عربی بحث مفصلی را در خصوص عدم تحریف قرآن در رساله‌ای مستقل با عنوان «فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب» آورده اند. ایشان در خاتمه رساله می‌نویسد:

«محدث نوری به داستان‌ها و حکایت‌های سست و روایت‌های بی اساس تمسک جسته است تا با ربط بعضی از آنها به بعضی دیگر، استدلال کند. قرآنی که فرود آوردنده‌اش فرموده: gإِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون[7] تحریف شده است؟!...

کتاب‌های دیگر محدث نوری هم بهترین گواه است که ایشان هر چند محدث بوده ولی محقق و پژوهش‌گر نبوده است.

پس بهتر آن بود که پای از گلیم خویش، بیرون ننهد و به قدر خویش سخن بگوید...

استاد حسن زاده آملی سپس مطالبی را از یک نسخه خطی که متعلق به استاد خود، مرحوم آیت الله شعرانی است، می آورد که در آن، کتاب فصل الخطاب محدث نوری نقد شده است. در یک فراز از آن نسخه مرحوم آیت الله شعرانی به مناسبت این که محدث نوری برای اثبات مدعای خود به داستان جزیره خضراء استناد می‌کند، به این داستان اشاره کرده و می‌فرماید:

«حکایت جزیره خضراء جعلی است و در جعلی بودن آن هیچ شکی نیست».[8]

شیخ جعفر کاشف الغطا از فقهای نامدار شیعه و از شاگردان سیّد بهبهانی و سیّد بحر العلوم و به زهد و تقوا مشهور بود.

وی در بارة جزیرة خضرا می‌گوید: «و از اخبار شگفت انگیز اخباریان، اعتماد آنان بر هر روایتی است. حتی برخی از فضلای آنان از کتاب‌های مهجور و ساختگی، حکایتی را می‌آورند که افسانه سرایان نقل کره‌اند: جزیره‌ای است در دریا به نام جزیرة خضرا و در آن خانه‌های صاحب الزمان و خانواده و اولادش قرار دارد. او نیز به آن‌جا می‌رود و می‌بیند که در آن جزیره، گروهی از نصارا وجود دارند.

گویا او اخباری که دلالت دارد بر عدم وقوع رؤیت در غیبت کبرا ندیده و نه کلمات علما را که بر این مطلب دلالت می کند، تتبع کرده است.[9]

2ـ در متن داستان آمده است:

این آب‏های سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق می‏گردد.

ولی علی‌بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت حصار می‏داند و از برج‏های محکم دفاعی آن یاد می‏کند. حال اگر این جزیره به وسیلة آب‏های سفید و نیروی غیبی، محافظت می‏شده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟

3 ـ در ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبه می‏نویسد: «رؤیت امام غیرممکن است»، ولی در گفت‌و‌گو با سیّد شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان می‏راند و می‏گوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی می‏تواند امام را ببیند، ولی او را نمی‏شناسد». حال چگونه بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط می‏توان جمع کرد؟

4 ـ در یکی از روزهای جمعه، وقتی علی‌بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد می‏شنود و علت را از سیّد شمس الدین جویا می‏گردد، وی اظهار می‏دارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند.

بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد.
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلیل ها فقط در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم.